Date Range
Date Range
Date Range
من وشوهرخوبم 24بهمن 1381 با هم ازدواج کردیم ودر 14 شهریور 82 بعد از چندماه دوران طلایی نامزدی زندگی مشترکمون رو شروع کردیم وپسرم آرين 8 اسفند 84 با ورودش به زندگیمون اون رو قشنگتر کرد. مي نويسم فقط به اين دليل كه از گذر ايام ردپايي اينجا بمونه. تنها دليل نوشتنم فراموش نشدن خاطراتيه كه ممكن بود از يادمون بره.
مهر 88 و کلاس نسیم جون. امسال اول مهر با مامان رفتم مهدکودک اون هم بعد از یک ماه بخور و بخواب تو خونه. راستی اصلا یادم نبود براتون از تولد امسالم بگم امسال هم مثل پارسال یه تولد تو مهدکودکم با حضور عمو شهرام .
خاطرات شهراد از اولین روز رفتن به مهد. به همگی شما دوستای خوبم - دلم برای همتون تنگ تنگ شده بود. می دونم که خیلی دیره ولی سال نو مبارک . امیدوارم که سالی پربرکت برای همه شما باشه. از ماه آذر گذشته تا همین امروز خیلی خیلی گرفتار بودم و هستم. خدا رو شکر مشکل خاصی نبود فقط تغییر محل کارم باعث ۱۰۰ برابر شدن حجم کارم شده و خلاصه بدجور گرفتارم کرده. از پسرم بگم که حسابی بزرگ شده هم از نظر جسمی و هم از نظر عقلی. خوب حرف می زنه و جملاتی می گه که گاهی متعجبم می کنه. به همه دوستان خوبم که با وجو.
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت عمري است كه عمرم همه در كار دعا رفت. سوداي تو را بهانه اي بس باشد. مدهوش تو را ترانه اي بس باشد. هديه اي بود كه خداوند مهربون بعداز 9 سال تنهائي به من داد. اميدوارم عمري داشته باشم تا بتونم به آرزوهايي كه براش دارم برسم و تمام قشنگيهاي زندگي رو تا جائي كه در توان دارم براش به يادگار بذارم.
كلاس دوم دبستان درس مي خوانم. ازين به بعد خودم خاطراتم را اينجا مي نويسم. سلام امیررضا کوچولوی ما بیستم اردیبهشت ماه سال 1386 به دنیا اومد و من اینجا از خاطراتمون با این فرشته کوچولو می نویسم. مدرسه امیررضا و 4-5 ماهگی امیرحسین. دو ماهگی امیرحسین و مدرسه رفتن امیررضا. پسر قشنگم 40 روزگیت مبارک. مسافرت و یک ماهگی امیرحسین. فرشته كوچولوي من 3 سالگيت مبارك.
اینجا محل ثبت خاطرات پسرم شایگان هست. راحله جون و پارمیس کوچولو. سوگند جون و نی نی. سمیرا جون مامان شاینا کوچولو. پسر کو چو لوی ما.
روزهایتان بهاری و بهارتان جاودانه باد . ظ توسط مريم نظري نظرات . دوست نداشتم بره مهدکودک و ترجیح می دادم که پیش عمه جون بمونه ولی دیدم نمی شه چون خیلی با عمه جون درگیر می شد مثلا من به عمه جون کلید داده بودم که توی طول روز بره و بهش سر بزنه می گفت تا در رو باز می کنم داد می زنه مگه من بچه توام که منو کنترل می کنی حواسمو پرت کردی بازیم خراب شد.
ایلیا و یه کار تازه.
گل ما متولد 16 خرداد ماه سال 1383 است. سلام ممنون از نظر های همه. الان دوازده وپنجاه دقیقه ی شب ومن خسته ام bye. از طر ف ارغوان فداکار به مامان. Your my best thing in the word. بهترین دوستم فیروزه نام دارد. و عاشق حرف زدن است. من می گویم حرف خوب نیست بازی کنیم. البته من هم پر حرف هستم. راستی دوست دیگرم هستی است. خوش حال می شوم برایم بنویسید.
چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود! چقدر این صقحه و نوشتن روش ارامش بخش و تسکین دهنده هست! چقدر من مدیون اینجام! اولین پستم رو اردیبهشت ۸۵ بود که نوشتم. پره تنهایی! تازه با مقوله وبلاگنویسی اشنا شده بودم! شروع کردم به نوشتن .
شهاب لبخند زیبای خدا به زندگی ما. چنگ می زنم به آن بخش کوچک باقیمانده از کودکی هایم و می خواهم به بهانه ای حفظش کنم شهاب عزیز در بیستم دیماه 1388 متولد شد. 46 در مسیر نوروز 93. 43 - بلاخره عکس آتلیه.