شاهدختی نه تا بی نهایت ابدی. بگذر و بگذار که من از تو بگذرم. آهای ۹۳ ای که دوستت ندارم. لحظات زیبا و شیرین بسیاری از تو به یادگار دارم. فاصله انداختی میان من و خواهری که دیوانه وار عاشقش بودم و هستم. و این فاصله ها که انداختی تنها به کیلومتر نیست. گاهی فاصله هایی میان قلب هاست. برای همین اصلا دوستت ندارم. اما همیشه به فکرت هستم و همیشه در ذهنم می مانی این را به تو قول می دهم. و از تو سپاسگذارم که به من درسهای بسیار آموختی که از این نظر از بهترین سالهای عمرمنی.

از خنده ی بی خیال هر دمبیلش. از هند و هوا و قصه های فیلش. باید که بدم بیاید اما ای کاش. از عشق نبود قال او و قیلش! قرار نیست که هر چه بوده بر گردد. و یا نگاه کسی خیره تر به در گردد. نمی روی که بیایی! خدا کند شب بی تو فقط سحر گردد. بنگر چه عمیق قلب من می شکند. گفتی بنشین گریه کن راحت شو.

آری اینجا درمیان خارها هم میتوان یک یاس بود در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود. سلام و خوش آمد ب همه ی شما مهربونا ک لطف میکنید دلنوشته های منو با حوصله میخونید. بدلیل اینکه زیاد نمیرسم بیام اینجا. هر کی آپ کرد اگه دوست داشت اس بده تا برم وبشو ببینم. گاهے دلم از هر چه آدم است مے گیرد! گاهے د ل م دو ک ل مه حرف م هر بآنآنه مےخواه د! نه به شکل دوستت دارم و یا نه ب ش کل بے تو مے میرم! قالب .

چله مینشینم تا آغاز حضورت. تا برسد زمان زاده شدنت در پس این روزهای کدر. که بیایی و مرا از این ورطه بیرون بکشی. خدا را چه دیدی شاید این بار مثل کودکی عجول هفت ماه پا بگذاری بر عرصه ی دلم. باور کن طاقت 33 روز نفس گیر دیگر را ندارم. بیا 1 و 9 را خط بزن و آغازی نو به پا کن.

ناگفتنی هایی که به هیچکس نمیشه رودررو گفت. كوتاه اينكه رمضانها هميشه جالب بودن چه اونوقتايي كه نمي تونستم روزه بگيرم و فقط دو وعده غذاي اضافي مي خوردم چه بعدها كه تو غروباي ماه رمضون تا افطار فوتبال بازي مي كرديم و چه حالا كه وعده هاي خوابمون زياد شده يا بهتره بگم جابجا شده! اين مطالب هم براي اين هستش كه خودم يادم نره وگرنه من از نصيحت كردن اصلا خوشم نمياد.

سپید س رایی به قلم مسعود صدقی. قطعا خوشحال خواهم شد در آنجا هم شما را داشته باشم.

سه شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۴. نقص بزرگی به حساب میاد. دوشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۴. اما فرصت دیدن طلوع و غروب رو ازت میگیرن. یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴. هرچیم که من پا بکوبم و جیغ بزنم که میخوامش. من کوچیکتر از اونیم که همچین چیزی بهم بدی. یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۴. و دلم نمیاد بگم خداحافظ. دلم نمیخواد فک کنم دارم میرم. من اگه قرار باشه برم جهنم.