روایت یک زن از اروتیسم. ۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه. ارسال شده توسط Yek Zan. ۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه. ارسال شده توسط Yek Zan. ۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه.

من ناخودآگاه یاد پرویز پرستویی توی یه سکانس جالب فیلم مارمولک افتادم و با خودم گفتم خانم معلم کجای کاری که بنده اصلا فکر نمیکنم. ده آخه من اگه میتونستم انگلیسی فکر کنم که وقت خودمو تلف نمیکردم و نمیومدم اینجا که تازه بخوام نروژی بخونم! پيام هاي ديگران .

دوست دارم ادم ها دلیل شادی هم باشند و نه قسمتی از ان و دوست دارم قسمتی از غم هم باشند نه دلیل ان. مثل برق و بادیه روز هم میاد که ۳ سال میشه یا ۳۰ سال میشهمیشه به همین زودی به همه چی عادت کرد میشه به همین زودی یادت بره که چی رو پشت سرت جا گذاشتی یا میشه تا اخرش به پشت سرت نگاه کنی و بخاطرش مدام زمین بخوری. دنیای جدیدم پر از شیرینی و تلخی پیاپی استتلخی دوریها و تنهایی ها رو با شیرینی تجربه دوباره نقطه صفر دوست داشتنی پر می کنم .

1- محیط کاری ما تشکیل شده از پارتیشن های مکعبی شکل. یکی از مشخصات این همکارای امریکایی ما اینه که تو هر کدوم از مکعباشون که می ری به در و دیوار اتاقشون عکس چیزها و یا اشخاصی زدند که دوست دارند از عکس زن و دوست دختر و بچه تا عکس ماشین و چیزهای دیگه که دوست دارند خلاصه مثه یه نمایشگاه از زندگی شخصیشون می مونه. 4- یه بار رفتم به مکعبش و یک صلیب رو دیدم که به دیوارش اویزون کرده به شوخی بش گفتم اینجا رو کلیسا کردی. لبخندی زد و گفت اینو برای یاداوری اینجا گذاشتم.