Date Range
Date Range
Date Range
سایت لوازم آرایشی چند وقتی هست که به روز می شه. لطفا سر بزنید و نظرات و پیشنهاداتون رو اعلام کنید. شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان. مکروهند و رنگ سياه مستحب. شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي. مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر. شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند. شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند.
مهد کودکهای اینجا یا خصوصی هستند یا وابسته به مدارس دولتی هستند یا شامل. یا کمک هزینه دولت میشن. من زمانیکه کلاس میرفتم و هنوز سر کار نمیرفتم برای کمک هرینه اقدام کردم و خدا رو شکر قبول کردند چون باید یا مادر و پدر هر دو سر کار باشن یا تمام وقت مشغول تحصیل تا دولت کمکشون کنه. خلاصه با توجه به کمک هزینه دولت ما مبلغ بسیار کمی رو پرداخت میکنیم اما بعد از. خونه ای که ما خریدیم 4 خوابه با سه دستشویی و 2 حمام و یک وان و زیر زمین.
ظ روز یکشنبه ۱٠ مهر ۱۳٩٠. کم کم داریم به جای جدید عادت می کنیم. دو روزه که صبح ها ساعت شش و ربع از خونه بیرون میایم و ساعت هفت نشده برادران حراستی رو از خواب ناز بیدار می کنیم. خندید و گفت نه بابا حال ندارم غذا از خونه بیارم! خلاصه که تجربیاتی خوبی داریم کسب می کنیم بابت کار توی محیط دولتی. محیط کار جدید به شدت محیط دولتی و مذهبیه و دیگه نمی شه.
هرچند حدود ۲ماه از تولدت میگذره چون میخواستم عکسات آماده بشه و یجا تو وبم مطلب بزارم. بیا شمعا رو فوت کن که صد سال زنده باشی. پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی کلوخی. رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی. کاش می شد قلبها آباد بود. کاش می شد کاشهای زندگی.
من از اینجا کوچ کردم. به جایی که دیگر کسی مرا نمی شناسد. آفتاب تابیده است تمام قد پنجره را پوشانده. اما نور همه جا پوشانده. پشت این پنجره ها زمین پر از آفتاب است پر از هوای تازه. پراز آدم هایی که از خانه بیرون آمده اند . دلم یه هوای تازه می خواهد. یه پنجره که بروی نور باز شود. به دور از تمامی حرفها. به دور از تمامی نگاهها. فقط من باشم و تو. و این عذابم می دهد.
کسی که چرای زندگی را یافته است با هر چگونگی خواهد ساخت. دیشب مامان اینای مهدی همه رو شام دعوت کردن بیرون. و طبق معمول باباش بدون اینکه به نظر مهدی حتی فکر هم کنه گفت بریم اسپیو. فریبا هم یه کم سر محمد جیغ جیغ کرد که برو جا پیدا کن. محمد هم بالاخره کنار آب یه جایی پیدا کرد و از اون جایی که کسی لباس گرم نپوشیده بود همه داشتن می لرزیدن. سر شام من سالاد هم سفارش دادم.
مرسی از همه اظهار لطف ها و محبت هاتون. زندگی در جریانه و یه جورایی دیگه به روزمرگی افتادیم. خداروشکر اصلا حر و بحث و دعوا نداریم. همدیگه رو خیلی دوست داریم ولی اهل هی عشقولانه در کردن نیستیم. زندگیمون در آرامش و سکون میگذره. نی نی هم فعلا خبری نیست. از اونجا که من تنبلی تخمدان دارم.
وصله های زندگی من در بلاگفا. من و محسن من در بلاگفا. بیست و چهارم آذر ماه.
فوریه 6, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. فوریه 3, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. فوریه 1, 2010 بدست سایه. این محتوا با رمز محافظت شده است. ژانویه 16, 2010 بدست سایه.
وبلاگی با آدرس مورد نظر پیدا نشد.
سخن از پیوند سست دو نام . و هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست. سخن از زندگی نقره ای آوازیست. که سحرگاهان فواره کوچک می خواند. تلخ و شیرین روزهای من. دهمین سال آشنایی و گرفتن سوشیانت از . این گل پسر شیطون که جدیا خیلی لجباز و شیطون شده و داره منو به مرز جنون میرسونه هنوز ما رو صدا نمیکنه ولی برامون شعر و آواز میخونه.
وبلاگی با آدرس مورد نظر پیدا نشد.
وبلاگی با آدرس مورد نظر پیدا نشد.