تقدیم به تمامی زنان عاشق سرزمینم. من دیگه به وبلاگ پرشین بلاگم دسترسی ندارم. خواستم بگم ازین به بعد همینجا باهام در ارتباط باشین. اگر رمزی خواستین بدین یا من چیزی نوشتم بیاین همینجا. البته که خیلی سوت و کور شده این بلاگستان ولی خوب بازهم یه راه ارتباطیه باهاتون که دلم نمیخواد از دست بدم. خلاصه آخر هفته هم یه تولد خانوادگی گرفتیم که طبق معمول بابا کیک و سپیده هم یه قاب کار دست .

براتون سلامتی و شادی از خدا میخوام .

مي خواهم شاد باشم! مي خواهم آواز شاد بودنم چنان در شهر بپيچد که. آنان که سر غمگين کردنم شرط بسته اند. گاهی وقتا تو زندگی ما هست که باید ثبت بشن. حالا چه خوب چه بد. اینجا من از خودم و عشقم جان جان مینویسم تا یادم بمونه چی بودم و بخاطر اهدافم چیکارا کردم. پس دستاتو ببر بالا بگوووووو دوستتتتتت دارم زندگی روووووووووووو. برای با تو بودن من خدا رو دیدم. تو هم با من به این رویا یه حس مشترک داری. و اما برسیم به تولدم. خوب نگاه تو آسمونم ابرا شکل ابرن.

انقدر تو اينده سير مي كنم ديگه خودمو يادم نمياد. امروز يك ساعت و خوردي تو اينده بودم! حال هيچي نداره كه منو راضي كنه. نوشته شده توسط setareeeeeee در دوشنبه سوم تیر 1392.

چ زود دارم بزرگ میشم هی! نمیدونم واسه من داره زمان خیلی زود میگذره! یا واقعأ داره زود میگذره .

فلفل بانو و نمک خان. خونه مهربونی ها مهرو جون. جایی که سرزمین ماه است. یادداشت های یک دختر حاجی. زندگی من و همسری و ریزه میزه مون. هرچه می خواهد دل تنگت. تنها تر از همیشه مانی. مامان و نی نی اش. از روز دوشنبه 4 مای تا 7 مای رفتیم سفر.

سال نو همتون مبارک . البته با کمی تاخیر عیدتون هم مبارک! ببخشید که نبودم . تو این چند وقته شدیدا درگیری داشتم . امروز با دیدن اسمت تو کامنتهام کلی خوشحال شدم فرهاد عزیز . واقعا نمی تونستم بیام اینجا و بنویسم . اصلا دلم نمی خواد نگرانتون کنم. می بینم که کلی بهت خوش گذشته عزیزم . باور کنید تو تمام این مدت می خوندمتون ولی .

که دوستشان دارید بی بهانه بگویید. بگویید در این دنیای شلوغ. سنجاقشان کرده اید به دلتان. بگویید گاهی فرصت با هم بودنمان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست. من مردگان بیشماری را دیدهام. انتظار و تنهایی را درک میکردند.