وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده. شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید. پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت .

وای خدا چقدر این وب بی روح شده! نه به اولش نه به حالا که داره خاک میگیره.

هوا را که از بینی ام بالا میکشم . از روزیکه مژه هایم را چیدم . قرار گذاشته ام که هر شب یک بند از انگشتهای پایم را قطعش کنم. اینطور که میخواهی راه بروی ولی آن درد همزمان نمیگذارد. فکر کنم که البته فقط همان اولش سخت است . مثل روزهای اولی که دستانم را تا آرنج هایم فرو میکردم در اکواریوم زالوهااااااااو چندشم میشد ولی کم کم خوشم می آمد. بوی خون برای من عادی شده یا سوزش هوا در بینی ام حس بویایی ام را از بین برده.

سلام از این که به وبلاگ من. نظرات بگویید امیدوارم با نظر هایتان. مرا در بهتر شدن این سایت یاری. به سایت خبری HARRY POTTER خوش آمدید. سلام به همه ی دوستای گلم. ببخشید یه مدت نبودم یه سرمایی حورده بودم در حد لالیگا. دوشنبه میریم مسافرت ای مدتی که نیستم شما به بزرگی خودتون ببخشید.

اينجا همه چيز پيدا ميشه مثل عكس و مطالب جالب. در آینده ما این گونه نفس می کشیم. سال حمایت از تولید ملی. جشنواره ی تولید محتوای الکترونیکی. کانون پرورش فکری کودک و نوجوان. اين مدت كه نميامدم به خاطر تنبلي هست. چون همش فكر بازي و شيطنت هستم. پشت كامپيوترم كه ميام فقط بازي ميكنم و وقت نميكنم. بيام به اينترنت تا مطلب بزارم.