پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادربزرگ ها ما اکنون در دسترس نیستیم. اگر شما یکی از بچه های ما هستید شماره 1 را فشار دهید. اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم شماره 2 را فشار دهید. اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید شماره 3 را فشار دهید. اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم شماره 4 را فشار دهید. اگر پول می خواهید شماره 9 را فشار دهید.

قالب های کودکانه پرشین بلاگ. بی تو بسر نمی شود. حتما سر از فیس بوک و. در آوردن و اینجا فراموششون شده. ولی من هنوز اینجا رو دوس دارم. اینجا شعور و صداقتش بیشتر از جاهای دیگه س.

پادشاه چین وزیری داشت که او صاحب پسری زیبا و خوش چهره بود و شاه نیز دختری صاحب جمال و باادب داشت که مشهور زمانش بود و پادشاه نیز آن دختر را بینهایت دوست میداشت.

کد نمایش آب و هوا. اگه دفعه اول که میاین مطمعنا بازم میاین. البته واقعیت هاااااااااااااااااا لطفا اگه می شه لطف کنید و نظر بذاریدددددد. همیشه حق با دختراست ولی همیشه حق دخترا زایه میشه! هر اومدنی رفتنی داره. گدایی از قدیم به جدید. خبر های جالب ولی بامزه. ღ ღ ღ آری اما اگر ღ ღ ღ.

ضرورت دفاع از تماميت ارضي مرز و بوم. ببخشید آقا می تونم ب خانومتون نگاه کنم. جوان خیلی آرام و متین ب مرد نزدیک شد وبا لحنی مودبانه گفت. مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت یقه جوان را گرفت. و عصبانی طوری ک رگ گردنش بیرون زده بود او را ب دیوار کوبید. زیر چشمی زنش را بر انداز کرد.

لعنت ب تمام شعر هایی که نوشتم و سهم تمامشان دلتنگی. و باز هم دلتنگی بود. دردم با دردت مشترک است. چندیست که بی وقفه در نبردم با خود. برایت آب دعا خوانده نمی آورم که اجابتی در کارش نیست. برایت جام شراب فراموشی می آورم. از این تلخی و بد مستی. می شود آرام گرفت و بس. تو را دوست دارم . مثل لحظه های کودکی ام . مثل رویاهای شیرین نوجوانی ام . تو را دوست دارم . چون تویی نه کسی دیگر .

به نام آنکه اگر حکم کند همه محکومیم. به پیروزی قهرمان قصه هایت. مانند دروغی است که پدر بزرگ ها. از جنگ جهانی اول می گویند! این روزها معنای زندگی. به انسان هایی است که. از آخرین تکه ی نان شان هم. چه خوب به من آموختی. رابطه ای در کار نبوده است! بسیار کم فرصت داریم. از این جا تا ابدیت. قدر ثانیه های اندک زندگیت را بدان. شاید آن دنیا آن گونه که فکر می کنی نباشد! .

سلام به همه بزرگواران . گفتی چرا دادی زکف آن زلف کافر کیش را اندک شکیبی داشتم گم کرده بودم خویش را. عمرم به هجران صرف شد سوی خودم دیگرمخوان شادی دم مردن بود حسرت فزا . وصل تو گر در نفس آخر ست از همه عمر . بگذشت یار از من و از پی نرفتمش آری نمیتوان ز پی عمر رفته رفت.

برای دکتر احمدی نژاد عزیز. محتسب آن مرد را دید و گریبانش گرفت. متهم گفتا که ما را باکی از احضار نیست. گفت می باید تو را در نزد مردم بشکنم. گفت مرد عشق را اندیشه ی بازار نیست. گفت چون یارانه دادی جیب ما خالی شده. گفت ما را آرزوی ثروت و انبار نیست. گقت با افشاگری هایت به ما توهین شده. گفت وهن ظلم در اسلام ناهنجار نیست. گفت جانا پرده ی تزویر ما بالا زدی. انحرافی بدتر از این در همه اعصار نیست. از چه می رفتی به استان ها تو مرد منحرف. حشر و نشر با خلایق شیوه ی رفتار نیست.