بهترین بازی های کامپیوتری سال 2008 2009. امیدوارم دقایق خوبی رو در این وبلاگ سپری کنید. در این وبلاگ سعی می کنیم شاهکار های بازی های کامپیوتری رو مورد بررسی قرار بدهیم. در ضمن حتما در نظر سنجی شرکت کنید. دانلود ویژه نامه کلیک جام جم. شبیه ساز پلی استیشن 1. پرواز را به خاطر بسپار. چار کلمه حرف حساب! وبلاگ طرفداران خودروی ال90. بزرگترین مجله تصویری تاریخ بازی. بهترین و جدید ترین موزیک ها در اینجا.

Parts of the book I am reading Talking to herself I need your Help I am right here. بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق تر است . چند هفته است که به دلیلی خاطرات گذشته مثل فیلمی به یاد ماندنی از درون ذهن من میگذرد و روحم . نه تومی مانی و نه اندوه. Happiness is a State of Mind and The story of my Hidden Knowledge.

در این وبلاگ دیگر چیزی نوشته نخواهد شد. دیشب برای اولین بار بعد از ازدواجمون قهر خوابیدیم. صبح هم من برای رفتنش بیدار نشدم و اون هم هیچ تلاشی برای بیدار کردنم نکرد. دیشب دعوا کردیم و سر هم داد زدیم! مسئله باز هم همین شرایط کاری و شرکت من بود. آخ که چقدر دلم از دستش گرفته.

دار بزن خاطرات کسی که تو را دور زده. حالم خوب است ام ا گذشته ام درد میکند. چند روزی تو محل کار میزبان 3 تا کاراموز دبیرستانی هستم که بشدت منو برده تو عالم 18 سالگی. 3 تا جوجه رنگی که از این سن منتظر لباس عروس و مرد رویا نشستن . هر چی بیشتر به کارا شیطنت و رفتار اینا دقت میکنم همش سوال میشه یعنی منم از این کارا از این فکرا داشتم .

در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم. آخرین قسمت از نیلوفر و کنکورش. خانم مهندس می شویم! بهمان نمی آید اصلا! دلم تنگ میشه. برای همه ی آدم هایی که چهار سال کنارشون بودم! برای همه ی معلم هایم. حتی برای گیر دادن ناظم ها. خوبه که خیلی تنها نیستم.

تقریبا یک ساعتی میشه که از پروازشون میگذره. هوا به شدت بارونیه و این منو نگران میکنه! کلاس داشتم و نتونستم همراهشون برم فرودگاه. برخلاف خواست مامان که اصرار میکرد برم خونه ی مامان بزرگم من نرفتم. دوست دارم با خودم باشم. الان جلوی پنجره ایستادم و دارم به آسمون بارونی نگاه میکنم و ته دلم شور میزنه. با هر رعد و برقی حس میکنم. رشته ای داره تو دلم پاره میشه! چای ریختم. میخوام با یه شکلات تلخ بخورم و به هوای ابری فحش بدم! نم نمریز ریز.

من و حوضم و ماهی هام. از گونه هایم شروع شد. و فرقی که از وسط باز کرده بودم. و موهای حنایی ام که پشت سرم جمع کرده بودم. می رسید به دو بند سیاه. ولی گونه هایم سرخ بود. تارهای آشفته ی مو روی شقیقه هایم تاب می خوردند. آینه تصویری از من قاب گرفت که مادر بود. زن 25 ساله ای بود با آرامشی مادرانه. روی شکمم دست می کشم. روی این ضربان ممتد زندگی. به یاد می آورم که فرزند من پدر ندارد. و به مریم فکر می کنم. که شاید او هم آبستن همین درد بود.

پسورد وبلاگم يادم نميومد! با هر زور و مكافات بلاخره به يادش اوردم. صفحه كه باز شد موندم چي بايد بنويسم. خوشحالم از اينكه دوستام هنوز هم وبلاگشون رو اپ ميكنن و ولشون نكردن به حال خودش. راستش رو بخواي منم دلم نميخواست يه همچين اتفاقي بيفته. به هرحال هميشه يه سري چيزا بوده كه مانع شده. اما چيزي كه مسلمه اينه كه دل من هميشه براي اينجا تنگ.

قلنج صفحه خوشامد گويي بلاگفا. وه كه چه فازي داد. كه هنوز نتونستم قلنج روحمو بشكنم. آره نوشته شده در 3 سال بعد از خودم. زمينك محصور شده اي سقف! تو را با برف سال هاي دور. وقتي كه آخرين برف ذوق را. بر زمين وقايع هبوط كرديم. با ذوب ذوق آخرين برف. زمينك محصور شده اي بام كودكي.