Date Range
Date Range
Date Range
ژانویه 20, 2009 in Blogroll. حقیقتش را بخواهید وردپرس فارسی آنقدرها هم که ادعا می کند برای ما راحت نیست. صفحه مطلب جدید را که باز می کنیم همه پنجره ها روی هم هستند و نمی گذارند ببینیم چی تایپ می کنیم. متاسفانه نقل مکان نظرات خواننده ها به آدرس جدید ممکن نیست. لطف کنید به بزرگی خود ببخشید و در آدرس جدید. ژانویه 20, 2009 in Blogroll.
در صورت بسته بودن درب. نوشته شده توسط God Father در یکشنبه بیست و هشتم آذر 1389. اخلاقیات بیچاره رو انگول نکنیم دوستان. مدتی قبل یک کاربر خارجی در فرندفید عکسی از یک گربه خپل در لباس کابویی به اشتراک گذاشته بود و روی ان اسم یکی از هنرپیشه های درپیت خودشان را گذاشته بود. کامنتی که یک نفر از هم ولایتیهای خودشان گذاشته بود برای من جالب بود و مرا به فکر واداشت. نوشته بود من از دیدن این عکس خندیدم هرچند باید اعتراف کنم بعد کمی شرمنده شدم. چرا یکی می اید و می گوید ب.
نباید به او بگوییم چکار کند! باید اجازه داد خودش بفهمد. باید غیرمستقیم به او بفهمانیم. حالا این حکایت این روزهای این کشور است. درست مثل یک نوجوان سرکش. موضوع فقط رفتار های عینی و .
من و حوضم و ماهی هام. از گونه هایم شروع شد. و فرقی که از وسط باز کرده بودم. و موهای حنایی ام که پشت سرم جمع کرده بودم. می رسید به دو بند سیاه. ولی گونه هایم سرخ بود. تارهای آشفته ی مو روی شقیقه هایم تاب می خوردند. آینه تصویری از من قاب گرفت که مادر بود. زن 25 ساله ای بود با آرامشی مادرانه. روی شکمم دست می کشم. روی این ضربان ممتد زندگی. به یاد می آورم که فرزند من پدر ندارد. و به مریم فکر می کنم. که شاید او هم آبستن همین درد بود.
بچه م میخواد بزرگ شه. Saturday, December 25, 2010. می تونن تعریف دقیقی از حالت تهوع باشن! Sunday, August 22, 2010. حالا من نمیگم این خوبه یا اون بده ها! .
بی سپیده! از تو وفا نخیزد, دانی که نیک دانم. گفت خود دادی به ما دل حافظا. که حالا دوستی بخواند یا نخواند. و من هرگز نفهمم که خوانده یا نخوانده. که دردم را فهمیده یا نه. که دلش تپیده برایم یا نه. آغوشی میخواهد اندازه تمام دلتنگی های این روزهای تلخ! نویسنده.
Üye blogların içeriğinden blog yazarları sorumludur.
آدم گاهی احتیاج دارد که عوض کند همه چیز را. گاهی هم خانه اش را. از آن روز دخترک کلی نوشت. با هر شادی و هر غصه . با هر دانه ی اشک و با هر خنده ی شادمانه. بعضی نوشته ها آن قدر خوش شانس بودند که بمانند.
Segunda-feira, 11 de agosto de 2008. Erasmo seguiu e encontrou gentes; Machados, Barretos, Carlos, Clarices, , Adélias, Ferreiras, Antonios, Marias, Kerouac, Tchechov, Poe, Pessoas . Não entendia, no entanto, o porquê de nenhum deles ir ao baile. Não sabia ele que aqueles homens, mulheres e loucos não possuíam máscaras.