وقتی دوست داشتم و تنها ماندم. باور کن خیلیامون آدمای بی خیالی نیستیم.

من یک بنده ام! بنده ای عاشق که تنها برای معشوقش می نویسد! معشوق من آن کسی ست که عشق را با دست پرمهرش آفرید تا مارا عاشق و دیوانه ی خویش سازد! نمیدانم . به اندازه ی ستاره ها. با تو هستم و تو با منی.

خدا با بنده هایش مهربانتر بود. از این بیچاره مردم یاد میفرمود.

تنفر شاید زشت ترین واژه ی دنیا. شاید خاطره های زیادی رو در مورد ادمای عاشق خونده باشی. ادمایی که از دنیا و زندگی خسته شدن. ولی قضیه من و امثال من فرق میکنه. تنها به دور از عشق. نمیدونم چند روزیه چم شده.

خدایاکاش میشد سرنوشت را از سر نوشت. مراسم چهار شنبه سوری در آبادان! نوشته شده توسط الهه در جمعه هجدهم اسفند 1391. با این گرونی گوشت تا چند وقت دیگه جلو پای عروس و دوماد مجبورن تن ماهی باز کنن. یارانه شما این ماه واریز نمیشود. شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند! واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن. و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون. باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران به غیر مجتبی. به نظر شما اگه جعبه سیاه هواپیما.

حامد در یکشنبه ٢٦ آذر ۱۳٩۱ پيوند. سیاه کردن برگ بیست و پنجم مبارک! قصه دیروز افسانه امروز. پایان فصل بیست و سوم.