Date Range
Date Range
Date Range
آنگاه که عشق تو را می خواند به راهش گام نه! و گاهی دست بر قضا. يكی از راه می رسد. و اندوه شبانه ی تو. نمناكی گوشه ی چشمهايت را. گويا كه سال هاست كه عاشق است. گويا كه چمدانش را فقط برای رسيدن به تو. یک لبخندم را بسته بندی کرده ام. برای روزی که اتفاقی تو را می بینم. که به خوشبختی ام حسادت کنی. و من در جیب هایم. دست های خالی ام را قرار میدهم. که امن ترین جای دنیا را انتخاب کرده اند.
خورشید خانم یه مانتو خردلی کوتاه. یه شال طرح دار هم باهاش ست کرده. از دوستاش هم خواسه ازین به بعد. خز ترین حرف متداول بین پدر مادر های جدید. بین دوستان و آشنایان ما کلا دو نفر رو بچه هاشون اسم متداول و معمولی گذاشتن. بقیه همه تو فاز اسمای خاص بودن به قول خودشون.
بیایید بیایید در این خانه بگردید. بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش! بهشت یک مکان نیست بهشت یک زمان نیست بهشت یعنی کامل شدن. باز امشب در اوج آسمانم. یه جا برا خودم و خودت. کارد و پنیر و ننجون. بیزارم از هر آنکه فاطمه از او بیزار است.
رفتار من عادی است! روزهای انتظار . چه عاشقانه مرا می شکند . و توچه سرد از من عبور می کنی! منو بشنو از دور. گویی که زیر آب فریاد می زنم. دیدی من تعبیرم از عشق تو راست بود.
خاطرات سفر من به کشور جشن و لبخند. دست نوشته های نیکی . الان نصفه شبه و طبق معمول خوابم نمیبره! چه خوب که این جمعه هم گذشت آخه همش کسل میشم تو این روز! شاید به خاطر تنهایی.
Pour vivre heureux , vivons cachés! Soyez polis envers tous ; mais intime.
Mes autres sites de randonnées, marche ou vélo. Locquirec - St Jean du Doigt. Curren; - Samedi 9 juin - 14,5 km. St Jean du Doigt - St Samson. Curren; - dimanche 10 juin - 19 km. Curren; - lundi 11 juin - 23 km. Curren; - mardi 12 juin - 20 km. Curren; - mercredi 13 juin - 21 km. Curren; - Jeudi 14 juin - 24 km. Moquériec - Pont Christ Plouescat. Curren; - vendredi 15- 20 km. Pont Christ Plouescat - Brignogan. Curren; - Samedi 16 juin - 21 km. Le contenu de notre sac.
چه بی ت ابانه می خواهمت. همان که با اولین نسیم در هم شکست. چه بی تابانه می خواهم ت. آزمون تلخ زنده به گوری. نوشته شده در ساعت توسط م اهرخ. دوست داشتن ات هنوز هم. در نگاه خسته ام غوغا می کند. وای که چه صبری دارد خدا. از همان ها که مادربزرگ می گفت! از همان ها که آخرش یک دنیا حسرت. راست گفتی مادر بزرگ! شاید که هرگز نباید می فهمید. اما کاش هیچ وقت به این نتیجه نمی رسیدم. نمی دانست اینجا دیگر دلی به یادش نمی تپد.
تنها به سر مزرعه با شالی ماند.
Notre Périple au bout du Monde.