Date Range
Date Range
Date Range
همه جا بروم به بهانه تو. برای افزایش بصیرت خودم و کمک به دوستان عرصه جنگ سایبری . فعلا با تخلص جاهد قلمی بدست دارم . نقل مطالب با ذکر منبع موجب مباهات خواهد بود . صل الله علیه و آله. نسخه چینی میرحسین به بازار آمد! ما با ولایت زنده ایم. درسال جهاد اقتصادی جنگ نرم فراموش نشود.
چندباری سرش را به لبه تخت کوبیده بود. به زحمت توانست بلند شود و مسکنی بالا بیاندازد. بلند شد و پنجره را باز کرد. از مسجد محله صدای اذان می آمد. پنجره را بست و روی تخت دراز کشید و خوابید. حوصله هیچ کاری را نداشت.
این جور وقتا می دوید طرف بابا و یه ماچ محکم از گونه خیس بابا میگرفت و می نشست به حرف زدن. با اینکه خیلی بچه بود اما میدونست که باید نگاه پر از غصه اش رو از بابا مخفی کنه و برای همین موقع حرف زدن تند تند و بی هدف دستاشو تکون میداد تا حواس بابا پرت دستاش بشه. بعد بلند میشد و میرفت توی انباری کوچیک ته راهرو و بی صدا اشک میریخت. طاقت دیدن شرمندگی بابا رو نداره.
خواهشا قبل از فیلتر کردن تا آخر داستان رو بخون! سلام آقا. قربون دستت یه دونه کمپوت گلابی بده. پشت سرتون تو قفسه سوم. وایسا بینم! چه خبره آقا.
دیگه گرمای هوا اذیتش نمی کرد. حتی حس گشنگی و تشنگی رو هم از یاد برده بود. بلند شد و دو رکعت نماز زیارت خوند بعد هم زیارت عاشورا. سرش رو که روی مهر گذاشت ناخود اگاه صدایی شنید. البته که نه بر عکس خیلی هم خوش می گذره.
به آسمان چشم دوخته بود. در نظرش آسمان آن شب مخوف به نظر می رسید. عادت داشت ستاره ها را بشمارد. آنقدر می شمرد تا خوابش ببرد. ترس تمام وجودش را فرا گرفته بود. سالها بود پدر بدون کپسول اکسیژن زندگی نکرده بود.