چی اینقدر متلاطمم کرده . که با خوندن یک ایمیل قدیمی باز اشک می ریزم . به همان شدت بار اول . البته که این اشک دردهای قدیم و شوق امروز را داره . و خدا رو شکر که از تلخی نیست . از مزه ی شیرین گذر رنج هاست . با مامان قرار دارم . میرم از نان فانتزی خیابان شمالی سه تا پیراشکی بگیرم . هر دو را امتحان کرده ام . هم سکوت را و هم نگاه های خیره و کلام راحت را .

يه دل خاكي با كلي پاكي. یه عمره که فراموشت نکردم. منو به خاطرت میاری یانه! پسرک یک سال و یک ماهه من این روزا اولین قدمهای زندگیشو برمیداره. کنترل رو برمیداره با یه ژست خاصی میگیره سمت تی وی کانال عوض میکنه! موبایلو برمیداره اول شماره میگیره بعد میزاره کنار گوشش و الکی مثلا با باباش صحبت میکنه! الهی من قربون اون زبونت بشم. ینی یه عاشق میگم یه عاشق میشنویییییییداااااااا. هرجا میریم گیر میده به دمپاییا و تا ندیم بهش دست بردار نیست. هرجامیرم از ترسم دمپاییای خودشو میبرم. اخر هفته هام اکثرا خونه.