آشیانه عشق من و آقای همسر. اینروزهای آخر سال برام خیلی لذت بخشه. خدا این دلخوشی های کوچک رو ازمون نگیره. نیمه دوم سال به لطف خدای بزرگ زندگی کم کم خوشگلی هاشو بهمون نشون داد و آرامش حاکم شد.

می تونید نظراتتون رو درمورد وبلاگمون. تو سبد د ل مون. من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از. از چشمها و شانهها و دستهایشان. من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند. م رد م بدانند دوستش دارم.

یک میز با چند آشپز. من و همسرم در اروپا. ღ حرفای دل من ღ. روزهای شیرین من و همسری. من و روزهای فصل سوم زندگی. ذهن نوشت های خانم و آقای اردیبهشتی. روزهای زندگی یک ک م ا ل گ ر ا. من و همسرم هم را دوست داریم. لبخندهای احمقانه ی یک زن. سال نو بر همه دوستان عزیزم مبارک. انشالله امسال برای همه دوستان بهترین ها رقم بخوره.

غافلگیری همسری به مناسبت دومین سالگرد ازدواج. برگشتم بعد از مدت ها.

و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد. فکر کنم خیلی بد قولی کردم . آخه از وقتی این فرشته اومده تو دلم و واسش وبلاگ جدا ساختم همش اونو آپ میکنم . خانمی های گل تا موقع اومدن نینی فعلا اونو اپ میکنم تا سرم خلوت بشه . تا اینجا بگم که من و نینی جون خوفیم. میام اینجا رو می اپم. دلم واسه همتون تنگ شده . شاید تا موقع زایمان دوباره برگردیم تهران. حال شوشو و نینی جون هم خوبه نینی تا 20 تیر میاد ایشالا تو بخلم. خاله ها واسم دعا کنین.

وإ ن ی کاد ال ذین ک ف روا ل ی زل قون ک ب أ بصر ه م ل م ا س م ع وا الذ کر و ی قولون إ ن ه ل م جنون و م ا ه و إ لا ذ کر ل لع ال مین. آقا گلی و خانوم گلی. سلام -دیشب بالاخره پدرجان اومدن و من صاحب یه عالمه سوغاتی شدم. دروغ نگم از وقتی اومدن چشمم به چمدون بود! مامانم خیلی . آقا گلی و خانوم گلی. سه شنبه رفتم دکتر پوست! گفتم هیچی خانوم دکتر 10 سال پیش بهم گفتین 30 سالت شد بیا . آقا گلی و خانوم گلی.

اشکال مختلف برای کامنت گذاری. بدو سوار شو که آپ کردم. ببین ماشین هم فرستادم دنبالت که دیر نکنی و خسته نشی. راستی نظر یادت نره هااااااا. برای تولد اس و عکس.

برای خدا کاری ندارد! هیچ جاخونه خود ادم نمی شه! مجله اینترنتی دانستنی ها. اشيانه عشق من و اقاي همسر. چند قدم نزديك تر به خدا. دست نوشته هاي يك معلم. من و همسرم در اروپا. خاطرا ت تلخ وشيرين بانوي مشهدي. حق لذت بردن از هر لحظه.

فکر سرشار از عشق شکست ناپذیر می شود. اومدم گرد و خاک اینجا رو بگیرم . اومدم تا به اینجا رسیدگی کنم. ۲ ماهی میشه که مامان عزیز من درگیر دیسک کمر و رگ سیاتیکش هست. و منم تا اونجایی که می توانم سعی کردن بهش خدمت کنم و اکثر روزها اونجام. راضی ام اینقدر عادت کردم به هر روز دیدنش که دیگه فکر نمی کنم مثل قبل ها بتونم هفته ای یکی دوبار ببینمش. دارم کتاب قدرت ارده از وین دایر رو می خونم که بیشتر در مورد مشیت الهی است و بسیار عالی و مناسب حال و روز این روزهام. شاید به زودی تغییرات بزرگی تو زندگیمون اتفاق بیفته.