باران چه با زمين عطشناك مي كند. يا احساس ميكنيم بسيار از ما فاصله دارد. شايد در كعبه و شايد آنقدر پرده دلمان تیره و تار شده باشد که او را اصلا احساس نکنیم. پچ پچ های هزار ساله.

يك معلم از تجربيات روزانه اش مي گويد. برنامه هیئت قاسمیون - محرم1434. نوشتن بعد از حدود دو سال در اینجا . فقط آمدم محض عذرخواهی از دوستان و یا احیانا رهگذرانی که به مناسبت این روزها از اینجا! می گذرند و طبیعتا مطلب جدیدی نمی یابند. مانده بودم تماس بگیرم یا نه. خلبان پروازی که داشت برای ما می شد سفر آخرت! جای خالی رستم و سهراب.

قلبهای خسته را تسخیر کرد. قصه عدل علی و کینه ها. انتقام دیگری در راه بود. تشنگان را تشنه کامی سیر کرد. چون شنید از بلبلان سوز عطش. رو به سوی کوچه ی تقدیر کرد. مشک از جانش مهم تر گسته بود. دستها را طعمه ی شمشیر کرد. قلبهای خسته را تسخیر کرد.

بی صبرانه منتظر بودم . از اونجا که همیشه دورادور فعالیت های این گروه رو دورا دور دنبال میکنم منم وظیفه خودم دیدم عضو کوچک و ناچیز این قدم خیر باشم . خوش به سعادتشون واقعا! پيام هاي ديگران . مینویسم 12 دسامبر 2013 .

زمزمه های شبانه ام را. صیقل می دهم به امید آنکه شایسته و برازنده. ثنا و شکر گزاری برای تو باشند اما گاهی. بغضی نامهربان بر گلویم سنگینی می کند. بغض گناه که مرا از نیایش تو باز می دارد اما یقین دارم. که تو ستار العیوبی و ارحم الراحمین. پنجره ای رو به خورشید. و عشق صدای فاصله هاست. در هوای پرنده تر شدن.