از پایان این قصه می ترسم. می ترسم این قصه تمام شود. و سطر آخر آن تو نباشی. و کلاغ قصه به خانه اش نرسد. سخت شد باور این شب. تو به اوجت پر کشیدی. من تو خلوت توی سرما. جای تو کنار من باز. یخ زده زمزمه ی درد.

سیری که با ورود او شروع شد اما بدون او اجبارا ادامه داره. مدتی میشه که من سربازم. چون اونجا امکان دسترسی به بیرون کم هست من شروع به ثبت یک سری یادداشت ها به هنگام خواب البته لحظاتی قبل از گرم شدن چشم ها و ورود به دنیای خواب کردم که اونا اینجا ثبت میشه. دیگه مثل قبلنا میلی به حرف زدن ندارم. اصل موضوع اینه حرفی برای گفتن ندارم. نداشتن به معنی واقعی کلمه. بیشتر دوست دارم یکی بیاد برام حرف بزنه تا من بخوام چیزی بگم. در ذهن واژه بزرگی است.

سرزمین واژه های وارونه است . ظ توسط مهرداد صابر نظرات . در شوره زار دلها باران خواهد آمد. رفتی کلاس این جمله را عوض کن. آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد . ظ توسط مهرداد صابر نظرات .

به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد! شب آمد روزگار دل تمام است. محتاج سخن گفتن با تو نیستم. زندگی بی تو هم ادامه دارد. لحظه های دور از هم. دختری سوار بر بال ها. پرسه در زیر چتر مهتاب. یاد بگیر و زندگی کن. از ته دل دوست دارم.

این روزا هیچ انگیزه ای ندارم! واسه تو .