تو یکی از روزای بهار با صدای ویبره ی گوشیت بیدار میشی چون شماره رو نمیشناسی گوشیت سایلنت میکنی و مشغول کارای روزانه ات میشی تا زودتر بری کتابخونه و به بدبختی های درسیت برسی . یه صدای آشنا با حرفایی که رنگ و بوی جدیدی داره . و از اون روز زندگیت به کل عوض میشه! یهو شوکه میشی. با این که خوشحالی ولی از خودت بدت میاد که چرا زودتر اقدام نکردی و تا الان وقتت هدر دادی .

خنگ بازی های زندگی مشترک. سلام به دوستای عزیز و مهربونم. ببخشید این مدت بشدت درگیر بودم و البته هنوزم هستم. دلم بی نهایت براتون تنگ شده بود. راستش این مدت صبح ها که بیدار میشم اول کمی کارهامو می کنم مثل تمیز کاری هامو وشستشو ها و این چیزها بعدش میشینم زبان می خونم نزدیک های ظهر هم بصورت آنلاین کلاس زبان دارم و تا ساعت 4 طول میکشه. چشم و گوشش باز میشه. خلاصه که خدا رو شکر سرم گرم شده و حالم خیلی نسبت به قبل بهتر شده. الانم باید برم حاضر شم برم باشگاه.

بعد از یک مدت طولانی. هستی شیرینی زندگی مامان و بابا. پرنسس های خونه ی ما. اس ام اس جدید و خنده دار. واقعا باور کردن اینکه 1 سااااااال پیش اومدم ایران برام غیرممکنه. روزی پر از هیجانها و استرسها و احساسات مختلف. یادم نمیره روز اول همون س.

وای یه لحظه جودی م.

Ƹ Ӝ Ʒ دلنوشتهای ملوک السلطنه ツ. بلاخزه هر چی که باید گفت بهم. اما من متنفر نیستم مثل تو. پاک کردم چون خواستی ممنون. کاش کاش ها از بین میرفت. دل نوشته ها یادش بخیر. پیش از ان که بیایی. پریتی ملکه ی زیبای هند.

حرفاي من و دوست طلبه ام. من دوستم كه مدتي طلبه بود بعد دانشجو شد و در تابستان تو سفر مشهد با هاش اشنا شدم واز اخر تابستون ميشناسمش در پايين ميارم اون تابستون دانشجو بود ودر اردو دانشجويي باهاش بودم. الان اون طلبه هست دوباره و دانشگاه كنار گذاشت. وبحث ما از اين شروع شد كه من روز دانشجو كه امروز باشه بهش تبريك گفتم. سلام دوست من چي شد ردس ول كردي. نكنه وعده كه اقاي فلاني درباره ازدواج داد گول خوردي. تو طلبگي قرب الهي هست كه تو دانشگاه نيست.

مي خواهم شاد باشم! مي خواهم آواز شاد بودنم چنان در شهر بپيچد که. آنان که سر غمگين کردنم شرط بسته اند. گاهی وقتا تو زندگی ما هست که باید ثبت بشن. حالا چه خوب چه بد. اینجا من از خودم و عشقم جان جان مینویسم تا یادم بمونه چی بودم و بخاطر اهدافم چیکارا کردم. پس دستاتو ببر بالا بگوووووو دوستتتتتت دارم زندگی روووووووووووو. برای با تو بودن من خدا رو دیدم. تو هم با من به این رویا یه حس مشترک داری. و اما برسیم به تولدم. خوب نگاه تو آسمونم ابرا شکل ابرن.

زندگی یه وقتایی به یه جایی میرسه که باید کنترلش رو خودت به دست بگیری . کلا آدما همه همین طورین . نه اینکه دسته خودشون باشه نه! شاید خودم من یا شما هم همین طوری باشین .

كني اندر سرم صد قصه آغاز. من آن مرغ من آن باز. نوشته شده در جمعه ۱۳ دی۱۳۹۲ساعت 18 توسط جوجه تیغی. خب شد آنچه من نمي خواستم و نتيجه اش هم معلوم نيست . نیمه تابستان رو باید با خنکی شیرین خاکشیر خنک کرد و منتظر آینده نشست. نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ مرداد۱۳۹۴ساعت 14 توسط جوجه تیغی. چه بگویم که خیال تو خوشتر است! .