عاقبت می شکنم بند پاهایم را . پسر شر و شیطانی است . تقریبا تمام عمرش را صرف بازی های کامپیو تری می کند و مادرش بابت این موضوع احساس نگرانی می کند . او موفق نمی شود یک شنبه ها او را به کلیسا بیاورد . وقتی او ترجیح می دهد روزهای تعطیل پشت سیستم بنشیند و به بازی و گفت و گو با شخصیت های بازی اش بپردازد تا حرف زدن با خدا .

نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای برشرافت خود گذارد. پس خوب و بد آن مهم نیست. نکته مهم آن است که به یاد داشته باشی. دست دوم و سوم است . باید از شر آن تمام و کمال خلاص شوی. کسانی که به شما آزار می رسانند روحشان از شما درخواست دعا می کند ولی راه درخواست تقاضایشان اینگونه است .

واین خیرخواهی را از آلایش هرگونه منت گزاری پاک دار. خویی خوش و رویی گشاده به من عطا کن و از فخرفروشی نسبت به یکایک آفریدگانت دورم کن. تو را سپاس که بسا عیب هایم را پوشانده ای. و مرا تاکنون به رسوایی و ریختن آبرویم نکشانده ای. مرا از تکرار خطاهایم برکنار بدار.

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می گذرانید به خاطر پروژه ای که انجام داد جایزه اول را گرفت. ١ مقدار زیاد آن باعث تعریق زیاد و استفراغ می شود. ٢ یک عنصر اصلی باران اسیدی است. ٣ وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است. ۴ استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.

باران بیا به خلوت من هم سری بزن. من تو را می فهمم. رقصی چنین میانه میدانم آرزوست. یک دل شکسته به نام آرام. از همه چیز و از همه جا. یکه تاز جاده های عشق. کبریت که زدی دیگر جنگل تاریک نبود. از آسمان نبامده بودی اما دست هایت بوی ابرها را می داد. من از تریبون یک کاج حرف می زنم.