ما ان خسیم که به میقات امدیم. آخرين حرف های مستر میگ. که اینکه خوب زندگی کنیم! پاییزه پاییزه برگ درخت میریزه! نمیدونم تا بحال تو زمین چمن فوتبال بازی کردی یا نه! یا سالن های فوتسال! یا هرزمینی که بشه روش فوتبال بازی کرد حتی با کمترین امکانات! مثل زمان کودکی ما که با دو تا تیکه پاره سنگ میشد دروازه رو تعریف کرد و از اقلامی چون جوراب و کلاه و بطری پلاستیکی و توپ دولایه و . میشد به عنوان توپ استفاده کرد که ظاهرا کمی با استانداردهای این بازی فاصله داشت . این یاغی گری تا زد و خورد و دعوا و .

هیچ چیزی صددرصد نیست و تو چرخه تحولات چیزی از قلم نیفتاده. کفشدوزکی که امروز روی شانه راستم با من به خانه آمد یادم انداخت که مدتهاست باسر نرفته ام توی. یک شیرینی ناپلئونی خواستنی! من چه میدانم این دوتا چه ربطی بهم دارند ولی احتمالا با هم س ر و سر ی. من باید با این شیرینی تنها باشم نه آدمی و نه کارد و چنگالی! گاهی میان.

فکرم مشغوله و تمرکز ندارم! خدایا دوست دارم خیلی. طبقه سوم بیمارستان بودیم که همه همکارا رفتن طرف پنجره! یه دختری رو داشتن جلوی بیمارستان کتک میزدن اونم بدجوووور! یه بیماری داشتیم یه.