اوایل وقتی شروع کرد برام از دورگه بودن و تبعاتش بگه باورم نمیشد که این موضوع به اینجا بکشه! و چله بهم گفت که وسط میزان به دنیا آمدی و باید میزون بمونی. یعنی نه باید زیاد High بشی و نه زیاد Down! به هر حال امروز روزی پنجاه و سه سال پیش توی بیمارستان میثاقیه تهران به دنیا آمدم و تا حالاش که خوش آمد امیدوارم بعد از این هم خوش بیاد. بابت تمام پیام های تبریک دوستان همینجا جلو جلو تشکر میکنم. نوشته شده در یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲ ساعت توسط ستایش.

بد تر از همه از قبول ترسم. فهمیدم اسمش یه مقدار استرس نیست. خیلیخیلی اااااه ه ه ه! مرزهای سیاسی. کی اندازه ی من دوست اخراجی و تعلیقی داره! وقتی ف.

نیست کسی بزاید م ن ر ا ا ز م ن. سر و ته خطشم مهم نی. دو دستی من را گذاشتی. و از بوی تعف ن حقارتم.

و در آن شام مهتاب که در لذت گناهی شیرین غرق شدیم. و من هرگز ضربان قلبت که اوج گرفته بود از خاطرم نمیرود. مثل گنجشکی شده بودی که به دام آغوش من افتادی. آتش گرفته ات روی دستانم هست. و هنوز یاد نفس های نا مرتبت. وقتی به خود آمدم که داشتم. همه چیزم را به مهربانی چشمانت میباختم.