سلام وای من چرا اینجا انقدر کم پست میذارم. خیلی هم اینجا رو دوست دارم. اینجا رو وقتی که هنوز بچه نداشتم درست کردم و الان دو تا فرشته معصوم و ناز والبته شیطون دارم. دو هفته مونده تا امسال هم پرونده اش بسته شه. دو سه ماه پیش اسباب کشی کردیم و برای همین خیلی خونه تکونی ندارم.

نیروانا عشق مامان و بابا. فروش عينک ديد در شب. بالاخره منم پیش دبستانی شدم و اماده برای یک سال تحصیلی جدید. امسال هم توی همون مهد کودک پارسالم ثبت نام کردم مهد پرهام با مدیریت خوب خانوم سلیمان نژاد اسم خانوم معلمم هم نگار جون همون معلم پارسالم که معلم مهدم بود.

درسا جون نورچشم مامان و باباش. عکاسی بهبود-اولین اتلیه تخصصی کودک. بالاخره این شاین جون هم مهد کودکی شد و این عکس اولین روز مهدکودک هست که با یک کادو من رفتم دنبالش و باید بگم که اون روز روز خیلیییی سختی بود برام بااینکه بارها و ساعتها از شاین جون دور بودم اما اون رو یک حس عجیبییییی بود و دست نسترن عزیزم درد نکنه که منو به حال خودم نزاشت و منو تو اون ساعات مهمون خانه خودش کرد. شاین و استیکر جدید در اتاق.

مسافر کوچک بهترین تابستان من. چشمای بسته ی تو رو با بوسه. قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش. تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای. خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر. کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم. خودم به جای تو شبا بهونه. جای تو گریه میکنم جای تو غصه. هر چی که دوس داری بگو حرفای قلبتو. دلخوشی هات مال خودت درد. من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا. کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو. چه خوب شد که به دنیا آمدی.

این وبلاگ رو برای امیر محمدم مینویسم تا بدونه چقدر دوستش دارم . سه ساله می شویم به سبک pooh و دوستان! بی سرزمین تر از باد. بردیای من قشنگه شیرینه مثل قنده. کودکانه های کیان و کارین.

امیرمحمد زیباترین بهانه مامان و بابا برای خوشبختی. تعطیلات نیمه خرداد و کتالان. خوبیش برای امیرمحمد این بود که خاله جون فهیمه و عمو همت و فرناز جون و فرنوش جون هم فیروزکوه بودند و البته برای من هم خاطرجمعی بود که به امیرمحمد خیلی خوش میگذره و البته همینطور هم بود . با بابابزرگ و بابایی به پارک فیروزکوه رفتند . با عمو همت و بابایی به میورد رفتند .

مستقیم رفته سر لپ تاپ.