عشق با اشک سخن میگوید. من که به هیچ دردی نمیخورم. این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند. به تو اعتماد دارم اما . این مخلوقی که تو از روح خودت در آن دمیدی. و احسن الخالقین نامش نهادی. این روزها براحتی رنگ عوض میکند. کمی آرامش از جنس خودت بفرست. خدایا دلم با تو قرصه.

مهربانیت از دور چه نزدیک است. مردی مومن به طور ناگهانی تمام ثروت اش رو از دست داد , اما همیشه می دانست خدا به. پروردگارا بگذار من در بخت آزمایی برنده شوم , او سالها وسالها تمام عمر دعاکرداما. واز آنجا که مرد بسیار مومنی بود بلافاصله به بهشت فرستاده شد . ندادی که من در یک بخت آزمایی برنده شوم .

از امروز دیگه این وبلاگ بروز نمیشه. با توجه به نظرات دوستان تصمیم برآن شد که وب. برگی از دفتر خاطرات من را بروز کنم. آدرس وبلاگ برگی از دفتر خاطرات من. خوشحال میشم بیاید ونظرتون رو درمورد این وبم بگید. واگرتمایل دارید که لینکتون کنم بیاید وخبرم کنید. ظ توسط! امروز خیلی دلم گرفته دیگه نه با شعر گفتن ونه شعر نوشتنم. آروم نمیشم احساس میکنم بیشتر از هرموقع از خدا دورشدم احساس میکنم دارم. از طرف بنده گناه کارت زینب.

در حسرت دیدار تو آواره ترینم. ولی بارها و بارها به آن رسيده ای و مطمئنی که باز هم میبینی. از خط قرمز رد نمیشوی چون باید همينجا بمانی. صدایی میگوید که مسافران باید بروند . و دستها بدرقه کنان تکان میخورند.

ܓܨܓܨ تقدیم بہ دل هایﮯ کہ ناباورانہ در زلال خاطرات مﮯ شکنند ܓܨܓܨ. ت مآم هوآ رآ بو مے کشم. چشم مےدوزم زل مے زنم. مے خوآهم رد نفس هآیش بﮧ گوش برسد! گوشم درد مےگیرد از ایט همﮧ بے صدآیے. دل تنگے هآیم را مچالﮧ مے کنم و پرت مے کنم سمت آسمآט! دلوآپس تو مے شوم کﮧ کجآے قصﮧ مآט سکوت کرده ایے! چهارشنبه ششم آذر 1392. ه مه بدهے های م را ه م ک ه صآف ک نم. چهارشنبه بیست و هفتم شهریور 1392.