من یه مرغ از قله قافم ولی دوست دارم که خودمو سیمرغ معرفی کنم. سلام و یک عالمه شرمندگی. همیشه فکر می کردم چطور میشود ننوشت و زنده بود! مثل حالا که ننوشتم و زنده ام. همه شونو دوست دارند و از دست دادنشون براشون عذابه.

مدرسه ای بود در مرکز شهر درنزذیکی خیابانی پر از فروشگاههای متنوع که با کمی گردش می شد اجناس مناسب از نظر جنس وقیمت پیدا کرد. روزی معاون مدرسه ویکی از دوستانش کفش اسپورت مناسبی از این فروشگاه ها خریدند که بسیار راحت واز نظر قیمت ارزان بود . از فردای آن روز همکاران یکی یکی رفتند واز این کفش خریدند تا اینکه یک روز در زنگ تفریح که همه نشسته بودند متوجه شدند که همه همین مدل کفش را به پا دارند. بنده خدا فکر می کرد مدرسه آنان از دریافت جنسی از نوع تعاونی خاص دوران جنگ عقب مانده. 160-عمر دست خداست و بس.

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد. و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد. دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس. سند عشق به امضا شدنش می ارزد. گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم. کوشش رود به دریا شدنش می ارزد. باز همان آتش سردی که هنوز. حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد. با دو دست تو فرو ریختن دم به دمم. به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد. دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد. سالها گرچه که در پیله بماند غزلم. صبر این ک رم به زیبا شدنش می ارزد. برگ نوشته های چنار زندگی.

اگه بی خود نیستی خودت باش! درباره خود خود خودم. ی حرفی مونده رو دلم! خیلی ساده اما صمیمی. دوستانه های ما پنج نفر. شاید بهترین دیگری از آن توست! برداشتی از انیمیشن پوکوهانتس۲. دیگر قدرتی برای برخواستنم نیست. ناخداها مرا ب ناکجا آباد میبرند.