خون گلی رنگ یک مداد رنگی کوچک. که خون گلی رنگ یک مداد رنگی کوچک آن را کشیده بود. در صفحه ی خاطرات آسمان. و روی زانوی مکث کرده ی پله ای. حدس خواب بود که پیدایت کردم. در سرزمینی که دورتر از دردها بود. دلم برایت تنگ شده است. دلم مثل گلدانی بی تجربه. همه ی شادابی اش را به دست فراموشی منزلی سپرده است. بگو کی باز می گردی. بدرک که نمی شود دوستم داشت . برای ماه گل می برد مردی با دستان کم حجم ترانه ای.

دل نوشته های ساسان مظهری . امیدوارم لحظات خوبی در این وب سایت داشته باشید. گاه پیدایی و گاهی در خفا. مؤمنین را گیج کردی با وفا. بس که یوم الشک شده دیدار تو. روزه هامان سال ها گشته قضا . تویی تو بود و نبودم . همیشه ای که نبودی . ادعاي عاشقي هر روز خيلي مي كند. او مرا خائن, خودش تشبيه ليلي مي كند. خائن آن شخصي ست كه بهر فرار از دست من.

رایکا از سرسری خوانان بیزار است. مرثیه ای برای یک رویا. نگارش در تاريخ شنبه 26 بهمن1392 توسط رايكا. زمان رویایش را زیر گرفته بود. در جستجوی یک گم کرده. نگارش در تاريخ چهارشنبه 16 بهمن1392 توسط رايكا. رابینسون کروزوئه ای که منم. نگارش در تاريخ شنبه 25 آبان1392 توسط رايكا. خلاصه این که صفات رحمان و رحیم بودنش را هم بگذارد برای .

به امید روزی که نوشته ها رنگ شادی بگیرند و لباس سیاه در بیاورند .