یه وقتایی زندگی اونقدر آروم و بی صداست که حتی دلت نمی خواد یه اتفاق خیلی کوچیک مثل یه سفر انو تغییر بده. باید بود یا باید رفت مساله این است! دوست ندارم هیچ چیزی این آرامشم رو به هم بزنه حتی یه سفر قشنگ .

شاید او هم نداند! این جا کسی است پنهان دامان من گرفته خود را سپس کشیده پیشان من گرفته. این جا کسی است پنهان چون جان و خوشتر از جان باغی به من نموده ایوان من گرفته. این جا کسی است پنهان همچون خیال در دل اما فروغ رویش ارکان من گرفته. این جا کسی است پنهان مانند قند در نی شیرین شکرفروشی دکان من گرفته. جادو و چشم بندی چشم کسش نبیند سوداگری است موزون میزان من گرفته. چون گلشکر من و او در همدگر سرشته من خوی او گرفته او آن من گرفته. در چشم من نیاید خوبان جمله عالم بنگر خیال خوبش مژگان من گرفته.

اضطرابی که بشر امروز را فرا گرفته است نشان از یک زلزله قریب الوقوع دارد. زلزله ای که تمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت و نسبت انسان را با خویشتن خویش و عالم دیگرگون خواهد کرد. برگرفته از کتاب خواندنی آغازی بر یک پایان اثر شهید آوینی. دور شوید ای مغزها! کامنتی که منتشر نشد. تقدیم به فرج الله سلحشور. عکس های جالبی از بچه های یک مدرسه روستایی در برزیل.

راه های بسیاری در راه است. روزهایی که نمی گذرند انگار. وروزهایی که چه زود دیر می شود. با همه ی این روزها زندگی خواهیم کرد. با همه راه هایی که در پیش داریم. و اینگونه تشکیل می شوند. می گویند همیشه نباید نیمه پر لیوان را دید. اما این لیوان بدون تو هیچ نیمه ای ندارد. ماه هم دو نیمه دارد. یک نیمه ی تاریک و نیمه ای روشن. وقتی که ماه کامل را می بینم یاد تو می افتم. تو از ماه هم کامل تری.