روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم. و این غزل تقدیم به تمام بازدیدکنندگان و دوستان فاضل و فرهیخته ای که شرمنده محبتشان هستم . تو آمدی و باز دلم جان گرفته است. اندوه گنگ هر شبه پایان گرفته است. در کوچه نبض پنجره ها تند میزند. عطر تو را تمام خیابان گرفته است. حس زلال آمدنت در تمام شهر. در شاخه های یخ زده جریان گرفته است. پیراهن شرابی ی من روی بند رخت. از اشتیاق آمدنت جان گرفته است. شبها و روزهای فراوان گرفته است.

انجمن کرمانج های شمال خراسان. مراسم خواستگاری و شیرینی خوری.

از تمامی شاعرانی که وبلاگ برای خودشان تاسیس کرده اند خواهشمندیم آدرس وبلاگ یاسایت خودرا درقسمت نظرات واردنمایند. خوانندگان گرامی اگر نام شاعرموردنظر شما موجود نیست خواهشمندیم نام وآدرس وبلاگشان را درقسمت نظرات واردنمایید. با لینک کردن از ما حمایت کنید. ضمنا برای اطلاع ازآخرین فراخوان های شعر کلیک کنید . لطفاما را لینک کرده وبه دوستان معرفی کنید.

سه شنبه 9 اردیبهشت 1393. جانت را به بهار بسپار . او كه طراوت را به دیدارت می سپارد. هر لحظه نبض آن را در دست بگیر. و با هر تپشی افسردگی ات را به باد پاییزی بسپار. صدای بهار را از زبان پرندگان به گوش بسپار. هم نوای بلبلان به همراهی شاخه ها بیاویز. لاله های كوهسار را با هر قدمی كه چشمانت بر میدارد به ذرات خورشید گره بزن.