عمری را صرف مروارید شدن کردم و تو کنار دریا صدف خالی جمع میکنی. دیگرتورا ارزو نخواهم کرد هیچ وقت. در زمان های بسیار قدیم زن و مرد پینه دوزی به هنگام کار بوسه را کشف کردند! مرد دست هایش به .

یه سلامممممممممممممممممم جینگگگگگگگگگگگگگگوووووووووووووللللللللییییییییییی به همه ی دوستای جینگیلی خودم. میدونین که من نه اهل مقدمه چینیم نه تفره رفتن یه راس می رم سراصل مطلب. میخوام با همتون واسه همیشه خداحافظی کنم. چرا و چگونه و همه ایناش بماند. همونجور که واسه خیلیا معما بودم بذار معما هم بمونم. فقط میگم میخوام خداحافظی کنم چون دارم با خیلی از چیزایی که یادآور خاطرات یه نفرن خدافظی میکنم که این وبم سرچشمه ی به وجودآورنده ی همه ی اون خاطراته.

پ رم از ناگفته هایی که هنوز هم نمیتوان گفت. غبار آسمان این شهر گویی اغراق هوای قلب من است. التماس جوانه های نوپای پیچک به دیوار های خانمان گویی خواهش روح من است. تکه ای از پازل هزار تکه ی وجودم را چندیست نمی یابم. پرسه های برگ های پاییز در گردباد های خیابانی گویی دست و پا زدن روح سرگردان من است. آرام نمی گیرد این روح. Two blue eyes,a shut mouth,a blue dress just like her,and the only little companion. گویی یک پلک پیش بود! او بود .

تلاش خنده اميد 3 اصل مهم براي زندگي . دیگر فضا برای دست و پا زدن نداشتم. میترسیدم از اینکه نمیدونستم کجا میرم چی میشه. فقط صداهایی و میشنویدم که قربون صدقم میرفتن و میگفتن خیلی دوسم دارن و منتظر اومدنم هستن. کم مونده بود از ذوق پرواز کنیم. خلاصه نی نی و اوردن.

بعد چند سال اومدم نمیدونم چرا اما. دلم برا گذشته خیلی تنگ شده با همه خوبی ها و بدیهاش با همه مشکلاتش. اونروزا با اونهمه مشکلاتی که بود بازم احساس خوشحالی میکردم چونکه همیشه کنارم بودی نگرانم بودی. یه عوضی به تمام عیار که هیچ وقت نتونست برات کاری انجام بده. خیلی از خودم بدم میاد با اونهمه امکاناتی که داشتم نتوستم کاری انجام بدم. همیشه بهم امید می دادی هیچ وقت نذاشتی خودمو ببازم. حالم خوب نیست فعلا میرم اگه بتونم بازم میام.

Feel good time in my weblog. احتمالا بیشترتون میدونین من گنبدیم یعنی همون استان گلستان قدیم. درسو که عین ادم نمیخونم نت هم که نمیام بیرونم که نمیرم خودمم دقیقا نمیدونم چی کار میکنم! خلاصش این که تو این مدت اصلا وضع خوبی نداشتم . یعنی تا 1 هفته پیش منو با یه جسد کنارم میدیدین فرقه بینمونو تشخیص نمیدادین! .

باران باشد توباشی ویک خیابان بی انتها به دنیا می گویم خداحافظ. تیر ا ست و بآرآن روی. زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من! باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند. اصلا ادم باید برای خودش نیمکت دو نفره ای داشته باشد . شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود. باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که از قدمهایت خسته شده اند. فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد.

داستان جالب اما واقعي! ين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده. شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود. دلش سوخت و يک لحظه كنجكاو شد.