Date Range
Date Range
Date Range
عسل همه زندگی مامان و بابا. برای تو می نویسیم که به زندگی ما قشنگی دیگری دادی. سلام به همه دوستان گل. اولا نماز و روزه های همگی قبول واقعا نمیدونم باید از کجا شروع کنم بابت این همه دیر آمدن توی این محیط دوستانه ولی واقعیتش این چند وقته اصلا حالم روبراه نبوده. از طرفی باز هم محل کارمون تغییر کرد و دوباره از نیمه شعبان آمدیم سمت خیابان وزراء همون محل قبلی و از یک سری از همکارهای قدیمی جدا شدیم و توی محل جدید چند نفری بیشتر نیستیم. دکتر هنوز تاریخ دقیق زایمان رو بهم نگفته ولی به احتمال ز.
خداوندا به ما عروسان در برابر زبان تند مادرشوهر صبر عطا بفرما. سلام به دوستای گلم مرسی از این که به یادم بودین. حرف واسه گفتن زیاده اما خیلی کم حوصله شدم. الان تازه وارد 8 ماه شدم و نینی هم دختره. کلی هم واسش تدارک دیدم. باباش که خیلی ذوق اومدنشو داره. ولی خودم یه کمی میترسم. خب بریم سراغ کار خودمون اول به لیلای عزیزم بگم که واقعا درکت میکنم چون من خودمم حدود 2-3 سال از خانواده ام دور بودم و چه کارها که تحمل نکردم.
سلین نامیست آذری به مفهوم خروشان مثل سیل. سلین ثمره عشقیست که در 19مهر1381تبدیل به پیوندشد و در 19دی1381 زیر یک سقف رفت و در 28خرداد1387صاحب یه عشق مشترک کوچولو شد. عشق کوچولویی که زندگی مامان و بابا رو قشنگتر کرد. این وبلاگ یادگار ساناز و احسان و سلین. سلین نامیست آذری به مفهوم خروشان مثل سیل.
ای صاحب اولین دستی که دست به دست فرشته های آسمانی. فرشته های زمینی را به ودیعه می ستانی. پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد. روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.
تو خواب حرف زدن محمد طاها. حرفهاي نگفته قلب يه عاشق به معشوقش. بلیط پرواز برای مشهد گرفتیم که امسال سال تخویل مشهد باشیم و دومم برمیگردیم. ورمم هنوز نخوابیده بنی بیشترم شده وای اصلا نخوابیده و هنوز بزرگه . گداشتم بهو خرداد که قراره بریم خونه جدید یهویی بشورم و ببرم. ئای دقیقا میافته او امتحاتام. شنبه بلاخره رفتم عمل کردم.
I tuoi obiettivi e le tue idee. Per lo sviluppo del tuo business.
Mo cerita dikit nih kejadian tadi pagi.
Seorang saleh suatu ketika digigit ular dalam sebuah perjalanan. Dia lupa untuk mengucapkan selamat tinggal kepada ibu, bapak, anak-anak, dan saudara-saudaranya sebelum berangkat. Karena itu dia mengucapkan sebuah syair duka cita sementara dia merangkak menuju kuburan, dia berucap,. 8220;Menyesal sekali, ketika aku dengan tenang meninggalkan anak-anakku dan rumahku.