Date Range
Date Range
Date Range
عسل همه زندگی مامان و بابا. برای تو می نویسیم که به زندگی ما قشنگی دیگری دادی. سلام به همه دوستان گل. اولا نماز و روزه های همگی قبول واقعا نمیدونم باید از کجا شروع کنم بابت این همه دیر آمدن توی این محیط دوستانه ولی واقعیتش این چند وقته اصلا حالم روبراه نبوده. از طرفی باز هم محل کارمون تغییر کرد و دوباره از نیمه شعبان آمدیم سمت خیابان وزراء همون محل قبلی و از یک سری از همکارهای قدیمی جدا شدیم و توی محل جدید چند نفری بیشتر نیستیم. دکتر هنوز تاریخ دقیق زایمان رو بهم نگفته ولی به احتمال ز.
مثل اینکه بالاخره این بلاگفا درست شد. خوشحالم و دلم برای دوستان وبلاگیم خیلی تنگ شده. منتظر پست های جدید هستم. اینجا دفتر خاطرات من و فرزندانم است. سمیرا جون- دلنوشته های یک دانشجو. خوشبختی زیر پوست من- نازنین. خاطرات دلنشین ما- ستاره جون.
همه کودکان در پناه یکتای توانا. مینویسیم اینجا تا که از یاد نبرده باشیم زندگی شستن یک بشقاب است . زودی میآیم بهتون سر بزنیم محبتاتون رو سپاس.
خدایا دستم به آسمان نمیرسد تو که دستت به زمین میرسد , دستم را بگیر. به خودم قول داده بودم بیام , اومدم با کمی بدقولی. پسرکم بزرگ شده و حرفهای خیلی قشنگی میزنه که دلم آدم رو میبره . آقا رهامی هم کلاس تکواندو میره و واقعا عاشق کلاسش هست . البته اگر مربی باعث نشه دلسرد بشه. بقیه وقتا هم با جنگ و بازی های کودکانه و پارک رفتن و تی وی دیدن میگذرونن. 80 ماهه من 32 ماهه من.
بعد از یک ماه ایمیل بازی من را معرفی کرد به مسوول این برنامه. او هم بعد از یک هفته ایمیل زد که باید تلفنی با هم حرف بزنیم اول. کلی خودم را آماده کرده بودم برای مصاحبه ای که عملن پنج دقیقه بیشتر طول نکشید. گفت تو بدرد برنامه ی ما نمیخوری. با سر اشاره کردم .
آرین و خیال بافی هایش Arian Diaries. به وبلاگ آرین خوش آمدید. همه می گویند من دیگر دارم مرد میشوم. اما من هنوز پسر كوچولوي مامان و بابایم هستم. وبلاگ های رها شده و سرد و خالی. امروز بعد از مدت ها بامامان رفتیم به وبلاگ دوستامون سر بزنیم. از اسمای کناروبلاگمون فقط چندتا دونه مونده بودند. وبلاگای سرد و خالی موندن. برای همین رفتیم نوشته های غلط قولوت بچگیامو خوندیم. تابستان و خواسته های کوچک.
تقدیم به تو که با آمدنت خدا را دیدم و درس زندگی را آموختم. شایان و آبان ماه کیان 9 ماهه. شایان و مهر ماه کیان 8 ماهه. شایان و شهریور ماه کیان 7 ماهه. شایان و اردیبهشت ماه کیان سه ماهه. کودکانه های کیان و کارین. من امیر طاها عسل مامان و بابا. شاینا نفس مامان و بابا. به شهر دلم خوش آمدی. روياي من و بابا مهدي.
فرزند عزیزمان در ساعت ۹ و ۱۰ دقیقه صبح یکشنبه روز دوم فروردین ۱۳۸۹ در شهر مشهد دیده به جهان گشود. سومین سال زندگی دختر عزیزم ستایش. بر آن شدیم تا پس از پیشنهاد یکی ا.
๑ ๑دریا به اشک تلخش خندید๑ ๑. حتي به خودت هم دل مبند . مي رسد روزي كه حتي نگاهت را نمي شناسي. عاشق آن دختری هستم که من اشتها ندارم اما او غذا نمیخورد. آن دختری را ستایش میکنم که من مریضم اما او بی خوابی میکشد. شرمنده آن دختری هستم که نام خواهر را یدک میکشد اما نمیشود برادرانه برایش جبران کنم. سلام به تمام دوستان خوب من.
شاید دلتنگ خنده هایم باشی. ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود. وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم. خیلی دلم واسه وبلاگ تنگ شده بود .
سلام مرسی ازاینکه هوزبه اینجا سرمیزنید کامنتا انقدر زیاده که من حتی وقته تاییدکردنشو ندارم دوستای گلم ایشالا سرفرصت همرو با ستایش جواب میدیم. ادامه ی عکسای جیگمل من کیان. الهی دختردایی مهشیدت قبون اون می میات بشه عشقققققققققققققم. سلام دوستای خوبم من بلاخره اومدم خب از این چندوقت غیبت طولانی مدتم بگم اول اینکه. دوستون دارم می بوسمتون یه عالمه.