آن روز که امید را به ناامید و شادی را به غم هدیه دهیم عید است. نوشته شده در ساعت توسط آرزو. نوشته شده در ساعت توسط آرزو. نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد. نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت. ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد. نوشته شده در ساعت توسط آرزو. که مفهوم تمام نامفهومی هاست.

روزگار غریب دارم حتی با تو . تمام اتاق زندگیم بوی خاطرات گرفته . خواهشا سیفون را بکش . نوشته شده در یکشنبه ۱۶ بهمن۱۳۹۰ساعت توسط mortex. خود را در آغوش بگیر و بخواب . هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد . این جمع پر از تنهایی است . نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ دی۱۳۹۰ساعت توسط mortex. سکوت چه چیز عجیبی است . گاهی دوست داری ساعت ها با کسی در سکوت باشی و گاهی یک لحظه سکوت برایت همچون غرق شدن است . ولی ساکت باش تا دوستدارت بماند و بقیه بروند . نوشته شده در دوشنبه ۲۱ آذر۱۳۹۰ساعت توسط mortex. تو رو به خدا بس کن.

رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد . به پرشین بلاگ خوش آمدید.

پنجشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۳. چهارشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۳. الان خوبم و متاسفم که شنبه اون حرفا رو زدم. من 15 سالمه و هیچ چی اونقدرا هم بد نیست. قول دادم که درسامو خوب بخونم. عنوان فقط تاثیر گرفته ازینه که من عاشق مستر فیتز شدم! نامه ای به کودکی که هرگز زاده نشد. شنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۳. چون وقتی فقط 15 سالته و احساس کنی که داغونی وقتی 30 سالت شد دیگه نابود شدی! حتی اگه هیچ چی از روزای خوبم برام نمونده باشه غیر از یادشون. نه این که این روزا بدن نه! .