Date Range
Date Range
Date Range
در كلاس ادبيات معلم گفت فعل رفتن را صرف كن. ساكت مي شوم و مي خندم. استاد داد مي زند خب بعد ادامه بده و من مي گويم. بتراش اي سنگ تراش . سنگي از معدن درد بهر مزارم بتراش. عكسي از چهره زيباي نگارم بتراش. بنويس اي سنگ تراش عاقبت شدم فداش . بنويس تا بدونه عمرمو دادم براش. روز آشناييمون رو تن درخت بيد . يار بي وفاي من عكس دو تا دل رو كشيد. كفت يكي از اون دلها فداي اون يكي بشه . عاقبت كشت دلمو تا كه به آرزوش رسيد. رفت و رفت و رفت.
مثل غمهایم بزرگ و بی انتهاست. یاد دارم در غروبی سردسرد می گذشت از کوچه ی مادوره گرد داد ی می زدکهنه قالی می خرم دست دوم جنس عالی می خرم کاسه وظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک درچشمانم حلقه بست آ. بغضم شکست داد زدم آهای ای دوره گرد آیا. شبهای مستی رو بهونه کردم وگریستم تاکسی نداند گرفتار کیستم یارب چه چشمه ایست محبت که یک قطره نوشیدم ودریا گریستم.
هرقطره ی اشک یک خاطرس خاطراتتو حدر نده. بعضی وقتا دوست دارم وقتی که بغضم میگیره خدابیاد پایین اشکامو پاک کنه. پرنده ای که رفت بگذار برود . هوای سرد بهانس هوای دیگری به سردارد. در نگاهم یک غروب سرد بود سرنوشتم جاده های درد بود. از میان برگ های سبز بهار قسمت من برگ های زرد بود. نگو بهم سیگار نکش اگر غم هامو بدونی برام کبریت می کشی. ادامه در ادامه ی مطلب.