Date Range
Date Range
Date Range
سرمایه هر دلی حرفهایی است که برای نگفتن دارد. بعد چشمشان به گردویی می افتد. خم می شوند تا گردو را بردارند. و در شیب زمین قل می خورد. و در عمق چاهی فرو می رود. دلم چیزی نمی خواهد بجز باران. بشوید این غبار خسته را از تن. تا که بگشاید مرا زنجیر این خاک ملال انگیز. به پرواز آورد روح مرا تا او. دلم چیزی نمی خواهد بجز. آمین بعد از یک دعای ناب.
و إ ن ی ك اد ال ذ ین ك ف ر وا ل ی ز ل ق ون ك. ب أ ب ص ار ه م ل م ا س م ع وا الذ ك ر. و ی ق ول ون إ ن ه ل م ج ن ون و م ا ه و إ ل ا. ذ ك ر ل ل ع ال م ین. گم شدن تا ته تنهایی محض. من و سازم چندیست که فقط با اوییم. از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا. منتظراست نامش را صدا کنم. آرزو ها تو به خدا بسپار. به اندازه ایمانت به خدا. به برآورده شدنش اعتماد داشته باش.
عشق چیزی نیست که بشه پنهونش کرد پس اگه عاشق کسی هستی بگو که عاشقشی. سلام به همه ی بازدیدکننده های گرامی این وبلاگ. به همتون خوش آمد میگیم. که به این وبلاگ اومدید. ازتون خواهش میکنیم که توی نظرسنجی وبلاگ. این پست ثابته و همه ی پستهای دیگه زیر این پست قرار میگیره. راستی یه چیز دیگه دوستای گلم. از این به یعد داستان آشناییمون و. داستان سه بار رفتنم به مشهد رو میتونید از لینکای زیر. ببینید و بخونید اما مطلب رمز داره هرکسی.
خانوم گیلاس و آقای فندق. دو تا ديوونه ى عاشق. دو تن خیس از عرق عشق. عشق من برگشتی دوباره پیشم.
ی ضرب المثل چینی هس ک میگه عشق سطل آشغالی از احساسات است. خواستم پشتت باشم اما خودت نخواستی. ماندن به پای تو فایده نداشت. خواستم دوستت داشته باشم اما. تماشا میکنم میخواهم ببینم انهایی که دورت را. ولی به همان شلوغی دورت قسم.
تو بشو یاس قشنگ لحظه های بی قرارم من میشم زلال بارون تا کنار تو ببارم. نظراتتونو توی قسمت داستان آشنایی بذارید. چه عجب بلاگفا بعد یه عمری درست شد. چقد دلم واسه اینجا و دوستام تنگ شده بود. کنار تو فقط آروم میشم. دستانت تجسم عشق و نوازش اند.
Utilisez notre Reader et abonnez-vous aux meilleurs articles de ce blog! JESUS-CHRIST, UN MENSONGE. MESSAGE DU MÂSA SEKU MÂGA. SEKU MÂGA - Christiane TAUBIRA, LETTRE OUVERTE.
این عکس پایین یاد فامیل دور تو کلاه قرمزی میوفتم همش به در گیر میده. راستی چرا میگن کلاه قرمزی نمی گن کلا آبی. قابل توجه آبیها ما بی شماریم. یه هفته داشت بارون میومد دیگه کم کم داشتم از ۱۳ به در امسال نا امید میشدم که امروز صبح آفتاب در اومد. به امید ۱۳ به در خوش برای همه. عید1391 آپی متفاوت در ادامه مطلب. کلا از ۲۸ام اینور اونور بودم.
به نام خداوندی که صدای پر ملخی را میشنود و ما فکر میکنیم که صدای بلند دعای ما را نمیشنود. کاش دیروز پاک شه از ذهنم. نشستم روی صندلیو ی بغض گنده اومده توی گلوم. نمیخام فکر کنم که بیشتر بهم بریزم اما فکرش ی لحظه هم ولم نمیکنه. اشکام میاد روی صورتم اما نمیتونم کنترلشون کنم. اگه بگم چیا شده همه تون دعوام میکنین اما باید بنویسم تا آروم شم. اینجا جاییه که میتونم راحت خودم باشم با همه دغدغهه هام.