اندرون مردم شهر - سرنوشت. وقتی بمیرم اتفاقی نخواهد افتاد! ماجرای 4 نفره شدن خونواده ما! کوسونیب بورا ایکی گونلیگ دنیا دا! اوقات شرعی ماه مبارک رمضان 1393. شبانه های بی تو- توی محمد ایازی. کم کم درخت می شوم. شرکت تعاونی تولید و پرورش اسب اصیل ترکمن. اندرون مردم شهر - سرنوشت.

همیشه مطلبمو از نونوایی شروع میکردم.

بگذار شاعرانه نگاهت کنم کمی. بانوی عشق قصه ی زیبای بی بدیل. چابک سوار ویکه زنی مثل مرد ایل. ای نغمه های شعر تو زیبایی غزل. لبخند های روی لبت طعمی از عسل. خاموش مانده لبت بی صدا چرا. از کوچ این قبیله چرا مانده ای جدا. مشتاق خنده های توام یک لبی بخند. دل مکن اسیر خودت بی سبب مرو. نگاه کن به دو چشمی که کرده جادویت.

مشکلی در زندگیم وجود داشت که 8 سال بود در قفا مثل خوره روحم را می ازرد. به کسی چیزی نمی گفتم مزمن شده بود پس در د زیاد نداشت ولی دردی مداوم داشت . از حدود 4 ماه قبل این مشکل حادتر و جانگدازتر شد قابل حل با مال دنیا نبود بتدریج روحم ازرده تر از قبل شد . در حدود یکماه قبل مطابق معمول زود به محل کارم رفتم اخوندی از روستای قره. منتظرم بود که در حوزه هم تدریس هم میکرد پیرمردی بود بسیار با هوش و با سواد.

وبلاگ شخصی حاج قربان محمد پالیز. ایلدش بندرترکمن وبلاگ ناصر دیه جی. خاطرات ترکمنی دورمانده از وطن.

بنام خدایی که در این نزدیکیست. که روي شاخه ی نارنج. که در سکوت ميان دو برگ. نه هيچ چيز مرا ازهجوم خالی اطراف. که اين ترنم موزون حزن تا به ابد. هرگز شب را باور نکردم. چرا که در فراسوهای دهلیزش. در كتاب چار فصل زندگي. صفحه ها پشت سر هم مي روند. لحظه ها با شادي و غم مي روند.