By خانه به دوش on 21 آوریل 2014. حتی معلمین زحمتکش مدرسه فرزندت. که آن ایدهآلهای دروغ را صادقه به فرزندت میآموزند. و از همینجاست که مشکل تو آغاز میشود. پنج سال قبل در یک اتاق نیمه تاریک. By خانه به دوش on 4 مارس 2012.

اما تنها تفاوتش با حالا این بود که همیشه ۵-۱۰ خواننده ثابت داشت. ارسال شده توسط کامیار پ.

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم. تا در این قصهی پرحادثه حاضر باشم. حکم پیشانیام این بود که تو گم شوی و. 26 اشاره - لینک ثابت. مردی غروب کرد وقتی افق شکست. خورشید دیگری جای پدر نشست. او یک امام بود هر چند بیقیام. او یک رسول بود! در آخرین کلام حرفش نماز بود. از ترس بشکند دشمن نماز او.

از بارانی می نویسم که مرا خیس نکرد. عاشق کرد! یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴. پارچه ها در زندگی من نقشهای مهمی دارند. گاهی حتی جابجایی رو فرشی اتاق بچه ها با رو فرشی. آشپزخانه اتفاق خوبی میشود برای من. تازه جنس پارچه ها هم مهمند که برای کدام فصل استفاده شوند. معمولا رنگهای شاد را در تمام خانه پراکنده استفاده میکنم و نمیگذارم تمرکز رنگهای تیره یکجا باشد و روشن جایی دیگر.

Monday, August 3, 2015. Friday, March 20, 2015. امروز با سردرد بیدار شدم. همیشه قبل از عید یا هر رویداد دیگری بر تقویم همین حال را دارم. Thursday, February 26, 2015. نظرم درباره این قصه را .