Date Range
Date Range
Date Range
توشوخی شوخی توچشمام نگاه کردی ومن جدی جدی گفتم دوست دارم. در روزهای تنهایی تنها نام تو ارام بخش خاطرم بود. من به یاد تو هر شب برایت چراغی روشن می گذارم. تا در شب های برفی راه خانه ام را گم نکنی و برای. پذیرایی از تو سبد سبد خاطره و محبت برایت روی میز. میگذارم و سیب های سبز و سرخ کال و رسیده را از. تک درخت عشقم برایت می چینم تا بفهی تمامی. وجودم از ان توست و حاضر هستم برایت تمامی جاده های. انکه باز هم به انتظارت در شبهای برفی بنشینم.
دل نوشته هاي من از يه قلب شكسته. این بلاگ منتقل شد! ღ پرتو عشق ღ. شاید اینچنین باید میشد . امروز اومدم تا سرنوشتمو عوض کنم . رهرو سیاهی شبم و انگار نوری نیست تا نجاتم بده . تو این مدت خیلی کم چیزای زیادی یاد گرفتم . اما رسم زمونه اینه که همیشه تنها بمونم . اشکامو روش میریزم و .
گروه جوان و اندیشهی باشگاه رادیوئی جوان. من به پای تو دخیلم.
چشمان من , چشمان توست , همان چشمان سیاه. کاش هیچگاه بزرگ نمی شدیم . در خانه نه صدایی هست و نه حتی نگاه سردی! زیر لب .
لباسها در آب کوتاه می شوند و برنجها دراز. در درازای زندگی لباس باش و در پهنای زندگی برنججججج. برای داشتنش با قسمتت جنگیدم. خط و نشان جهنمت را به رخم کشیدی. که جهنم تر از نبودنش سراغ ندارم. گاه زندگی را سرسری بگیر و بگذر. همین که غرق می شوی. پس می زند تو را. همه برایم دست تکان دادند. کم بودند دستانی که تکانم دادند. به حساب خیالبافی ام مگذار. اما ستاره ای دارم در تاریکترین شببببببببببها.
اگر یادتان ماند و باران گرفت دعایی به حال بیابان کنید . همه چیز از بی صدایی می گوید. همه چیز از بی صدایی می گوید. تکان جعبه ی لبریز از ارزوهایم بی صداست. عبور پنجه هایم از چنگ زندگی صدایی از موسیقی سکوت است و من سالها در پی صدای ان به دنیا و احساسم چنگ زدم. لحظه هایی که گفتنی نبود. همه از احساس تلخ دوست داشتن بود و تو هیچ گاه ندانستی که چیست.
خط خطی های دفتر تقدیر. دو خط موازی هیچوقت به هم نمی رسند مگر اینکه یکی از آنها برای رسیدن به دیگری بشکند! بین خط خطی های دفتر تقدیر فقط اسم تو میرقصه. اما حیف با ساز مخالف! قله ها همیشه تنهایند! قله ها همیشه سرد و خاموشند! قله ها همیشه دست نیافتنی اند! مگر اینکه رد پایی از انسانی این سکوت تنهایی را در هم بشکند و در ذهنشان خاطره ای خوش بر جای بگذارد.
می توانی همه چیز را بفهمی. که مرا ارام می کند. پر از نشاط و امید می شود. نوشته شده در شنبه 21 تیر1393ساعت توسط سارا. باز آن احساس گنگ و آشنا. در دلم سير و سفر آغاز كرد. باز هم با دست هاي كودكي. سفره ي تنگ دلم را باز كرد. باز برگشتم به آن دوران دور. روزهاي خوب و بازي هاي خوب. قصه هاي ساده ي مادر بزرگ. در هواي گرم شب هاي جنوب. آسمان باز و مهتاب خنك. از فراز تپه مي آمد به گوش.