سپتامبر 29, 2011 بدست vivavida. صبح به سختی از خواب پا میشی با فحش و بدبختی و ناله میری سر کار یا دانشگاه . میرسی سری کار اونجا هم اصولا با کلی آدم باید سر و کله بزنی . همه چی بوی گه می ده به نظرت! حتی اگه خیابون تمیز باشه! .

داستان مردی که با چراغ در همه عمر به دنبال یک دیوانه میگشت. یه امشب با من باش. آغوشتو به غیره من به روی هیشکی وا نکن. منو از این دلخوشیا آرامشم جدا نکن. من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم. واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم . شب از مهتاب سر میره. عجب عمقی به شب داده. گل و مهتاب و لبخندی.

İnsan haxlarindan biridə Ana dilində mədrəsedir. Milli oyanish hereketi butun sahelerde ozellikle kulturel achidan gunden gune guclenmekdedir. Bu qara buludlar kesin bir gun getmelidirler. Yurdumuzun Turkchuluk sofrasi achilanda ve rengli yemekler ile bezenib-duzulende sofra bashina oturanlarin sayisi da choxalacaqdir.

لحظه ها رو با تو بودن. هواداران پرشين بلاگ در تبریز. اوه اوه چه گرد و خاکی گرفته اینجارو. 1740;کشنبه ٦ تیر ۱۳۸٩. یادت بخیر همسفر دوران نوحوانیم. ای همدم زبان بسته شیرین سخنم. پناه تنهایی و خستگی و دل زدگی هام. گم شدن تو این شب برهنه تقدیر.

برای گوش سپردن بر روی این لینک کلیک کنید. صدایت چه آشناست دوست من. یادگار روزهای با هم بودن. اما انگار دیگر نیست صدایی. همهمه ی کافی شاپ های تنها. این روزها سوت و کور شده ام. همه را در چشمانم گنجانده ام. دستانت را کم آورده ام.

روزگاری که به آن عادت کرده ایم. بهانه ای برای بودن و . و آن روز صداي پاي رفتن تو در كوچه ها پيچيد. و من نگاهم را ش ستم. و آب طهارت ريختم بر نجاست نامت. و آتش زدم خاطرات م رده. و قلب من گم شد در حراج رسوايي و هوس. مهمانخانه اي شد بر شهوت نگاه. و امروز دوباره در گوش من صدايت. و درنگاهم برق چشمانت و در قلبم آرامش دستانت. و دوباره تو و دوباره من. و دوباره نگاهت را بدون چشمانم و قلبت را بدون دستانم. و صداي پاي رفتنم كوچه ها را لرزاند.