بارانی به سر و رویش زده. باران با لباس سپید می آید. همه ی آنچه که نگفتی. از یک خوان دیگر هم عبور کرد و به زودی منتشر می شود .

اينو كلا يادم رفته بود. چاره اي نيست بايد با زمانه پيش رفت. ولي چه روزگاري داشتيم با هم.

دو خرمالو و سه هزار هایکو. دو خرمالو و سه هزار هایکو. یک هایکو برای شب بهاری! به زادگاهش میاندیشدغریبه در پایتختخیره به مهتاب بهاری پ. هایکویی برای صبح اردیبهشت! اقاقیای سپید یا بهارنارنجعطر پراکنده در حیاطصبح اردیبهشتی. دو خرمالو و سه هزار هایکو.

این وبلاگ توسط هیچ کدام از شاعرانی که آثارشان در اینجا ارائه می شود اداره نمی شود. می آید و برمی گردد. وسط عشق و بلا تکلیفی. مثل یک کوپه ی بی پنجره ام. مثل یک صندلی رو به عقب. سر از کار پیراهنت در بیارد.

من و گربه ای بیمار. ناگاه درخشش برقی در آسمان. و تمام من که می بارید. پرده را کنار می زنم. برف درخت ها را پوشانده. گربه ای خیس و لرزان. کلاهم را جا میگذارم برایش. به آغوش یکدیگر می خزند. دانه های برف و آدم ها. ميانه راه نفسي تازه ميكنم. میان خال های چتر تیره. ضربه های ملایم باران بر قاب پنجره.

هزاران چشم از پشت پنجره.