به وب بچ ه مدرسه ایا خوش اومدید . مادوتتا 2تا دانش آموز سوم دبیرستانیم. تو فرزانگان نوشهر درس میخونیم. اینجا كلا هر چیزی رو كه به درد نوجوونای هم سن و سالمون بخوره می ذاریم . هم می کنیم باهاتون . تون رو هم برامون میل کنید تا به اسم خودتون بذاریم رو ققنوس .

عاشق تمام روزهایی ک بی هوا س ر ش د و. چ حیف ک ما جز چند تصویر مبهم درذهن چیزی از آن ها ب یادگار نداریم . Ps ا فت ر ا لانگ تایم! اندکی صبر. عید فطر نزدیک است! یارو کتاب نوشته چگونه 120 سال عمر کنیم بعد خودش تو 72 سالگی مرده. گواهینامه گرفتن من یک سال و نیم طول کشید. وقتی بالاخره قبول شدم افسره می خواست شیرینی بده. امروز بالاخره تکلیف خودمو روشن کردم. ﭘﺴﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﮔﺸﻮ ﺯﺩﻩ. ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ. ساده لوحا فک میکنن کتاب خریدن اوج روشنفکریه! ولی مرحله ی بالاتری هم هست.

خسته ام نه این که کوه کنده باشم. البته برا ما که 2 کلمه نیس ماشالله دایره المطالبی هست برا خودش. بچه هااااااااااااا به نظرتون احتیاج دارم. بعد میخواستم بگم نظرتون چیه رمانم رو تو وب بذارم حتما بهم بگین. آهان یه چیز دیگه هست یادم اومد. من و یکی از دوستام وب زدیم کتاب خانه ی من. دوستان اهل رمان بیان اون طرفااااا. یادتون نره هااااااااااا بیاین وبمون تازه کاره تا یه ذره معروف شه طول میکشه واسه همین باهامون تبادل کنید.

اینجا همه چی درهمه! آقا امروز رفتم دستشویی. نه تو رو خدا اینم کپی کن. تعارف نکنی کپی کن دیگه! دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲. خاطرات بد یک پسر بد. همه چی عالی بود و. خداییش دختر محشری بود,. خانواده ی خوبی داشت و. قرار بود با این دختر. و زیاد باهام شوخی می کرد و. به عروسیمون که یه روز. برم اونجا تا یکم راجع.

ظ سه شنبه 19 شهریور 1392. ظ سه شنبه 23 مهر 1392.

که دوست داری فریاد بزنی. دوست داری اشک بریزی ولی نمیتونی. حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه. تمومه وجودت میشه بغضی که نمیترکه. و ساعت ها در خودم قدم میزنم. از تو تنها خاطره ای مانده است. که امشب چون اسبی زینش می کنم. بر آن می تازم و. از استخوان هایم بیرون میزنم. که رده سم هایش بر دشت.