دلم می سوزد از باغی که می سوزد. نه دستی از سر یاری. تمام عمر بستیم و شکستیم. به جز بار پشیمانی نبستیم. جوانی را سفر کردیم تا مرگ. نفهمیدیم به دنبال چه هستیم. میان آنچه باید باشد و نیست. چه رنجی از محبت ها کشیدیم. برهنه پا به تیغستان دویدیم. نگاهی آشنا در این همه چشم. ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم. سبک باران ساحل ها ندیدند. به دوش خستگان باریست دنیا. مرا درموج حسرت ها رها کرد.

هرچی دلت بخواهد هست فقط بیا تو. خواتراط یه پنچرگیر هرفه ای جهانگرد. من و تو یکی شوریم.

زیر قارچ سبز داشتیم پفک میخوردیم. همیشه مثل جنگجویی بودم که شکست و قبول نمیکنه و تا اخرین لحظه مبارزه میکنه اما واقعیت اینه که من نمیتونم با تقدیرم بجنگم . بخوابیم و و پفک بخوریم و بخندیم.

سه روز مونده به خرداد. هنوز هم عید است لیلا میدانی . خواتراط یه پنچر گیر هرفه ای. با همه ی خاطره هاش. یه سال معمولی برای من . با یه اتفاق بزرگ و خیلی دوست داشتنی! امشب شب چهارشنبه سوریه! آماده برای تق و توق! .