سعید رضا امید مامان و بابا. تولد نازنین همسرم به روایتی. پسر ناز مامان و بابا. شیرین زبون مامان و بابا. سعید جون مامان و بابا. هستی شیرینی زندگی مامان و بابا. ساغر هستی مامان و بابا. مامان و بابا و نی نی گل. نيوشا اميد زندگي مامان و بابا. مبین زیباترین هدیه خدا به ما. رهام و مامان و باباش.

آیدا روز یکشنبه که از مدرسه اومد گفت که مریم دختر همسایه پایینی مون اومده مدرسشون و امروز سر کلاسشون بوده با همراهی مادرش که ببینند نحوه تدریس این معلم چطوریه ظاهرا از مدرسه ای که میره راضی نیستند وکلاس خیلی شلوغی داره. عصر خانم همسایه اومد خونه ما تا هم با من صحبت کنه وهم دفتر های آیداجون رو ببینه که معلمشون با اونها چطور کار کرده. دفتر ها رو هم با خودش برد تا بیشتر بررسی کنه اون ۳-۴ صفحه رو. مامان قربون این عسل بره. امروز چهارشنبه آیدای گل کتابهای زبانش با کلی ذوق وشوق آورد. باید به من فرصت بدی.

سلااااااااااامی گرم به گرمای طاقت فرسای این روزهای داغ تابستونی. امیدوارم که طاعات و عبادات شما دوستای نازنین و گلم مورد قبول حق قرار گرفته باشه. خیلی وقته که اینجا نشده بنویسم. علاوه بر اینها نزدیک خونمونه.

رادمهر عزیز دل مامان و بابا. خاطرات کودکی من به روایت مامان مریم. من اولین بچه ی مامان وبابام هستم. مامان و بابام منو خیلی دوست دارن . زود زود بهم سر بزنید مرسی. رادمهر جون و مامان آذین. محمد مهدی و رضوان خاتون فرشته های مهربون. امیرعلی جون و مامان نازنین. رادمهر بعضی از کلمه ها رو خیلی جالب میگه.

بالاخره من بعد از 5 ماه آمدم. دلم برای یزدان تنگ شده. به پرشین بلاگ خوش آمدید. نیوشا امید مامان و بابا. سلام اینا عکسهای شب یلدا خونه رادمهر ایناست البته قدیمی شده ولی خب. بالاخره من بعد از 5 ماه آمدم. دلم برای یزدان تنگ شده. فردا می خوام برای پسرم تولد بگیرم خیلی زودتر از روز واقعیش برای اینکه می خوام برم مسافرت و یک دلیل دیگه هم .