صدای گام های تو ضربان زندگی من است . بامن راه بیا تشنه ی زنده بودنم. به خندیدن با کسی دیگه عوض نمیکنم. روزای سخت با تو رو. با روزای خوب کنار کسی دیگه عوض نمیکنم. با داشته های کسی دیگه عوض نمیکنم. جاتو با کسی عوض نمیکنم. بي اعتنا به تو فکر ميکنم . وقتي ماه حسود بر لب پنجره. هرشب مرا نگاه ميکند و من. بي اعتنا به تو فکر ميکنم . تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم! .

سلام بجه ها دلم واستون خیلی تنگ شده بود. من بی وفا نیستم فقط زیاد اینجا نمیام واز همه شما دعوت میکنم ک ب line من بیایید این id lineمنه fatimma-tلطفا وقتی منو addکردین خودتونو معرفی کنید ممنون. سه شنبه بیست و هفتم خرداد 1393. خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم . گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم. هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد. با خودش فکر کرد .

در حسرت بوسه های تو پوسید. این دنیا ظرفیت عشق های فوق العاده را ندارد. همیشه لازم نیست راه دوری رفته باشی. یکی بود ولی یکی نبود. چگونه به دوش کشید بار این همه نبود آن یکی را.

ترانه ای بسیار زیبا از فرامرز زارعی و غلامحسین نظری نظری. قسمتی از ترانه ی و آهنگ بسیار زیبا از خواننده ای گمنام. دلم هوای خودم را کرده است. دور دلم نقطه چین میگذارم. بنویس از ته دل! دلم از دنيا گرفته. دلم از دنیا گرفته شب من مهتاب نداره. روز من بی تو عزیزم حتی خورشیدم نداره. نگو که باور نداری عاشقم عاشقه خسته. نگو که تنهام میذاری با یه دنیای غمو غصه. دلم از دنیا گرفته شب من مهتاب نداره. روز من بی تو عزیزم حتی خورشیدم نداره.

دیگر بر کاغذ ابریشمین اشعار موزون نمی نویسم. و آنها را در قاب زرین نمی گیرم. دیرگاهی است نغمه های جانسوز خویش را. بر خاک بیابان می نویسم. تا با دست باد به هر سو پراکنده شود. ولی اگر باد خط مرا با خود ببرد. روح سخنم را که بوی عشق می دهد. روزی می رسد که دلداده ای از این سرزمین بگذرد. و چون پا بر این خاک نهد. سراپا بلرزد و به خویش بگوید. پیش از من در اینجا عاشقی به یاد معشوقه. از خاکش بوی عشق برمیخیزد.

قرار بود با هم کنار بیایم نه اینکه از کنار هم رد بشیم! خانه ی خوب خدا! شعر طنز روز مهندس. کادوی ولنتاین پسرا به دخترا. گفته بودم كه اگر بوسه دهی توبه كنم. كه دگر بار از اینگونه خطاها نكنم. بوسه را داد چو برداشت لبش از لب من. توبه كردم كه دگر توبه بیجا نكنم. گاهی اوقات از آنچه زندگی بر سرمان آورده ناراحت میشویم.

یک روز سرد زمستان یبود. شال و کلاه کرده بودم به سرکار بروم که توی کوچه دیدمش. ساک به دست و با صورت سرخ شده از سرما و مستاصل. صورت ظریف و بی رنگش منتظر جواب بود.