ما یه مشت سربازیم جون به کف! انقد گیجم که نگو . از یه طرف امتحانام ریخته سرم از طرفی دلم میخواد برم دیدن مادرم از طرفی کارای مشاغل خونگیم مونده رو دستم . این وسط من فقط می خوابم . کاری که همیشه برای فرار از احساس مسئولیت انجام میدم . فردا باید برم بانک برا کارای وام ازدواج . هنوزم برا خرید فرگاز دو به شکم که چه مارکی بخرم. خدایا خیلی خسته ام کمکم کن یه انگیزه حسابی میخوام کمکم کن این امتحان کوفتی خوب پیش بره خیلی نتیجه اش رو لازم دارما. این وام مسخره روهم جور کن بره دیگه. ب ے ب هونﮧ .

O0O sOit beau et tait tOi .

امسال آخرین سالیه که پیشوند بیست پشت سنم هست! اولش خواستم ناراحت بشم . امیدوارم بتوانم از کیفیت زندگی بهره ببرم . به اندازه محبت همگی سلام. هم سرم شلوغ بود هم کلی اتفاق دیگه. یکی از آنها به اصرا.

گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد. آشفته زمانیست یا رب کمکم کن. دنیای این روزای من شده یاد یه آدمایی که خیلی آدمن! کم پیش میآد بگن دوست دارم! کم پیش میآد حال و احوالت رو زودزود بپرسن ولی وجودشون ذر ه ذر ه ی دنیات رو رنگی می کنه .