Date Range
Date Range
Date Range
دست نوشته ها و اشعار سیده زهره ارزه گر. و نگاهم را روی دست هایت. و نگاهم را روی دست هایت. عاشق شده اما نمی تونه. دیوونه ام مثل یه آهو که. اما دلش میخواد اسیر باشه.
اصلا تو خودت فلسفه ای. تیک تاک ساعت را خیره میشوم. به تو فکر می کنم . باید ترافیک این شهر را بلولم. و با بی حوصلگی تمام سطر سطر کتابی را بخوانم که هیچ ربطی به من ندارد. باید فرمول هایی را حفظ کنم که هیچ دردی از نبودنت دوا نمی کنند. نور آبی و مسخره چراغ خواب را میشنوم. از دور به دیدنت می ایم. جز رنج چاره ای ندارم. مصیبتی بزرگ بر تنی نحیف.
از اين پس مسافر مشرق با نام واقعي اش مي نويسد اما در. بفرماييد او گاهي به حرف. من هم گوش نمي كرد و هر آنچه را. و يقين بدانيد كه تا كنون بي نقاب نيز به ملاقات. به هر نحواگر رنجشي ازاو به دل داريد. در وبلاگ جديد او را بانام واقعي اش. دار باشيد مسافر دوست دارد براي هميشه به خاطره.
وبلاگ بارانی ترین لحظه ها. از 9 آذر 86 تا 8 خرداد 92. شعری از امید یاشار در عقربه. سه شعر از آتیلا ایلهان در عقربه. شعری از تورگوت اویار در دیدگاه. شعری از جان یوجل در چوک. شعری از ظفر اکین کارابای در عقربه. شعری از ادیب جان سئور در نورهان. اون قیسا شعر بولاق درنه یینده. شعری از جمال ثریا در چوک. سه شعر از احمد ارهان در عقربه. سه شعر از اوزدمیر اینجه عقربه. سه شعر از جمال ثریا در عقربه. شعر آیلا آیدمیر در چوک. هفت شعر در متن نو. شعر اوزدمیر اینجه در نورهان.
یک حرف از اول نامت بر می دارم. و در جیبم می گذارم. همان یک حرف نجاتم می دهد. به وقت دور شدن از خود. یک روز زیستند و مردند. و هر گونه برداشت و کپی. تنها با ذکر نام و منبع مجاز است. شعری از امید یاشار در عقربه. سه شعر از آتیلا ایلهان در عقربه. شعری از تورگوت اویار در دیدگاه.
آرامش را درهیاهو نیز می توان یافت. خیریه امام حسن مجتبی علیه السلام. موسسه فنی نوین تکنیک در خدمت مردم. این ها همه ی من اند ! زیر باران با تو. دنباله سكوت مرا بگير و بيا. هر کجا هستم باشم . من همین منم که می بینی. مردی که سبیلش را می جوید. دست نوشته های تنها دختر جنوب.
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید. هر ماه به روز می شود. گفته بودی سختی آسان بگذرد. دست در موهای خود بردی وبعد. صبح آزادی طلوعی نو کند. از بهاران دامنت پر گل شود. آسمان ابر چشمت وا شود. روز بعد از آنکه طوفان بگذرد. چون کلید خنده بر لبهای قفل. شادی دیگر شود سهم دلت. غصه آب و غم نان بگذرد. میروی و گریه می آید مرا.
دست نوشته های علی حاجی یاری. آری تو آنکه دل طلبد آنی. دیری است کان کبوتر خون آلود. جویای برج گمشده ی جادو. صرف بستن دل شد به این و آن.
برای من شمعی هستی که هیچگاه خاموش نمیشود. الان که نوشته هایم را می خواندم چقدر خنده دار بود. دغدغه و ناراحتی که با آن ها کنار می آمدم. اما الان چه بر روزگارم ومن آمده است. شاید راست می گفت که افسرده شده ام و افسردگی چقدر خوب است و تو را به حالتی فرو می برد که در عالم خلسه ای. اما اما اما من کتمان میکردم. دیگر اینجا نمی خواهم به خودم دروغ بگویم. گویا شبیه دوران گذشته ی تو شده.