فقط و فقط برای کودکم. اتفاقات تازه در آستانه 2 سال و نیمگی. اتفاقات تازه این چند مدت برات زیاد افتاده. هفته ها همچنان میری پیش میس شری و با جک که همسن خودته بازی مکنی. خیلی خیلی اونجا بهت خوش میگذره.

هنوز مراحل قانونی جدایی ماادامه داره نمی دونم کی می تونم از این مرحله گذرکنم که شب وقتی می خوابم بگم تموم شد . سخته که یه زندگی که یه روز زندگی بوده وجریان داشته اینجوری تموم بشه. ولی من به این نتیجه رسیدم که هرپایانی می تونه سخت باشه . ولی دیگه هیچی جز پایان مهم نیست . پایانی که مدتهاست توقلب تو امضاشده . امیدوارم که بازم بیاین وهمراهیم کنین ووقفه طولانی ننوشتنم و ببخشین و درکم کنین.

دوست دارم ادامه مسیر زندگیم رو اینجا بنویسم. من امده ام تا اینجا را احیا کنم. آخه آرتین جونم کلاس دومی شده و می تونه خودش مطلب بنویسه. نوشته شده در شنبه دوازدهم مهر 1393ساعت توسط آرتین و مامانش. بوی دفتر و کتاب نو به مشامم می رد. نوشته شده در چهارشنبه چهارم اردیبهشت 1392ساعت توسط آرتین و مامانش. بابا محمود استخر بادی را پر از آب کرده است و خاطراتی نو می آفریند. یک روز در خانه ماندیم تا در صورت مشاهده علایم دیگر به پزشک مراجعه کنیم . نوشته شده در دوشنبه سیزدهم تی.