متاسفم از این خبری که میخوام بدم. غزل 13 آبان در یک سانحه رانندگی در دم کشته شد. همسرش هم به کما رفت و دیروز مرد. نظرها رو بدون سانسور تایید میکنم. تایید نظرات این پست رو هم برمیدارم. از هیچکی هم اجازه نگرفتم. یهو همه صلوات فرستادن و من مثل احمقا نگاشون میکردم. خلاصه الان آقای همسر خونه خودشونه و منم خونه خودمون.

قضاوتها و جاده های پر دست انداز. ماه میهمانی خدا بر شما مبارک. مثبت اندیشی و راز حیات. خاطرات روزانه یک دانشجوی پزشکی. دنیای تازه را تجربه کنید.

آنچه را كه مغز انسان بتواند تصور و باور كند دست يافتنيست. متاسفم كه اين مدت شما رو بيخبر گذاشتم. متاسفانه من هفته پيش تصادف كردم و پاي راستم از دو جا شكست خدا. رو شكر ميكنم كه سرم و صورتم و جاهاي حساستر بدنم ضربه نخورد. يه چند وقتي نميتونم بيام شايد يك يا دو هفته.

این هفته ورزشم کم کاری شد خیلی به خاطر مهمونی که داشتم. مشغول بنایی بودیم تو حیاط واسه زدم یک دستشویی. خلاصه ۵شنبه اومد و مهمونی به خوبی برگزار شد نزدیک ۷۵ ۷۶ نفر بودیم. خیلی عالی و خوش گذشت. دوباره از امروز باید بچسبم به ورزشم. وزنم خوبه خدا روشکر بین ۶۶ ۶۷میچرخه. زندگی مشکلات خودشو داره و میره و میاد. دلمو از خیلی چیزها خالی کردم . مخصوصا ضربه هایی که از دوست ممکنه بهم برسه.

تو دهن چاقی و دیگران می زنی. تمام لحظاتی که از خشم و امید و ناراحتی و خوش حالی های روزمره ام نوشته بودم از بین رفته. متاسفم از اعتمادی که طی 8 سال به بلاگفا پیدا کرده بودم.

زیبایی من در تناسب اندام من. برنامه ریزی تناسب اندام و لاغری. من دوست دارم این لباس رو بپوشم. وزن شصت و خورده ای. که هدف بلند مدتم که شصت و خورده ایه. تقسیمش کردم و اهداف کوتاه مدتم شدن. که خداروشکر هدف اول رسیدم.

سلام رقیه جون من اصلا نمیتونم بیام تووبلاگ تو همش خطا میگیره قبلا هم هرکاری میکردم کامنتام ثبت نمیشد اما الان کلا نمیتونم وارد وبلاگت بشم عزیزم. وبلاگ ارزو جونم همین طوره نمیدونم سیستم من مشکل داره یا وبلاگ شما . درهرحال ازدست من ناراحت نباش من فقط نمیتونم کامنت ثبت کنم یا اصلا نمیتونم مطالبتو بخونم عزیزم.

منم همینجوری بودم توی همه زندگیم. برای همین همیشه خاطرات لاغری حتی سخت ترینش تو ذهنم می مونه و لذتش از هر چیزی برام بیشتره. می دونم که هرگز نمی تونم با این وزنم کنار بیام. اما من هستم و می خوام که درست عمل کنم.