زندگی رو فقط با تو میخوام. پشت س رم زیاد حرف. که منو نمیشناسه زیاد واق واق. ببار و تمام خاطره ها را بشور. که مینویسم و کسی نمیخواندشان. همه شان برای روز مبادا. اینها را میگذارم جلویت . تا بدانی که چه میگذشت وقتی نبودی. تا ببینی چه بی بهانه. تو را مرور میکردم . میشوم که برای دیگران قابل درک. کسم را از خودم میرانم. اما در ان لحظه در دلم ارزو.

گیرم که باخته ام! اما کسی جرعت ندارد به من دست بزند یا از صفحه ی بازی بیرونم کند. من شاه شطرنجم! تخریب میکنم آنچه را که نمیتوانم باب میلم سازم. آرزو میسازم! آریمن چنین دختری هستم. نوشته شده در یکشنبه هجدهم آبان 1393ساعت توسط zahra. روی پارو بزن روی شکمو بزن! .

تنهایی ام را دوست دارم. چون بوی پاک نجابت می دهد! تو را برای من. درپس آن کوی بن بست . غرق در غم های امروز . یاد بآران رفته از یاد . آرزوها رفته بر باد .

دیدم نگفتن بهتر است! چه سود آن که نمی ماند همان بهتر که نشناسد مرا! آن کس که می ماند خود خواهد شناخت . تضاد طبقاتی به این میگن. سه ماهی میشه وبمو آپ نکردم منم هر وقت دلم میگیره میام اینجا! این وب خیلی وقتا بوده آرومم کرده با چیزایی که توش نوشتم. ی وقتایی هست ک دلت خیلی میگیره اما کسی نیس حرفتو بفهمه. ی وقتایی درست مثه الان میشه که دلت هوای گذشته رو میکنه وقتی ک همه چیز خوب و آروم بود.

من یقین دارم بهار می آید. بهار عاشق بود و زمین معشوق. عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود. زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت.