از اتفاقهای بلند و تکراری میترسم. وقتی به پشت بام میروم. شکل عوض کرده و آسمان بلندتر شده. و سقوط چیز عجیبی میشود. عابری که از پایین رد میشود به من لبخند میزند. و به خون ریخته شده در پیادهرو نگاه میکند. اینطور وقتهاست که پشتبام وحشت میکند. کلمات از سقف آویزان بودند. این تصویر را هرگز فراموش نکن. نتوانستم از سقف عبور کنم.

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه. ۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه. سرم به شدت تیر می کشد! شقیقه هایم را آرام فشار می دهم . چشمانم ترجیح می دهند خود را از خواندن ادامه کتاب به بهانه ی سردرد معاف کنند . چشمانم را می بندم و داستان را اینگونه تصور می کنم . آن جوری که جرات خواندنش را داشته باشم. ۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه. جلال از پشت عینک معماری. ۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه.

ارسال شده توسط تسه تسه.

تاملی حرفی اندکی درد که دلت را می شکند. که هرازگاهی دیداری تازه شود. تا کمی دلت آزرده و تنگ شود. گاهی به قیمت یک اتفاق. تا تو یک عمر تاوان اش را بدهی.

I believe that he was the Winner. تئوری بازی رابرت آومن The Game Theory of Aumann. همانطور که میدانیم ناف جایی است که جنین از طریق بندی که به آن متصل است از مادر تغذیه میکند. ممنون از دوست عزیزم آق مجید. به خاطر دعوت به این بازی.

وقتی قصه ام می شوی. به پنجره فکر می کنم. با مهر تو پر می شود و سر ریز می شود توی دلت. بی لبخند تو خالی می شود توی دلش و ندارد جز حسرت در.