دست نوشته هاي دختري كه دلش مي خواست وبلاگش اسم كوچكي داشته باشد. در دوزخی که هستیم فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت! با خنده مرگت را جشن بگير. يادداشت هاي يك بند كفش. فرزندت را به قصاب تقدیم کن. دلم می خواهد خدا باشد. با تمام بی عرضگی اش. با تمام اشتباه ها و لاف هایش. با تمام حرص ها و بغض هایش. باز هم می خواهم باشد. و من هنوز دست تکان می دهم. و سخت تر می بندی.

جای پا های مرا هم برف پوشانده است. تا کجاها رفته بودم . این که فریادی شنیدم . که کنم رو باز پس . پیش چشمم خفته اینک راه پیموده. پهندشت برف پوشی راه من بوده. گام های من بر آن نقش من افزوده. چند گامی باز گشتم برف می بارید. جای پاها تازه بود اما. جای پاها دیده می شد . جای پاها باز هم گویی. برف می بارید می بارید می بارید. جای پا های مرا هم برف پوشانده است.

در دوزخی که هستيم ف احشه ای تنش را به مرگ فروخت.

مقادیری خودنبیسی در مورد هر چی. میدونم تاخیر دارم اما شما ببخش. پارسال دفاعیه ام برگذار شد و درسم تمام شد. اونم اول تیر ماه! اینا رخ دادهای مهم زندگیم بود که بقیه هم دیدن.

در دوزخی که هستيم فاحشه ای تنش را به مرگ فروخت. بيا زير باران بيا جان بگيريم. من برای گفتن حرفی به ميان شما آمده ام. از خيلی از دوستان ايميل داشتم که نميتونن وارد وبلاگم بشن! تصمیم گرفتم برم یه جای جدید! برای چی اتفاق افتاده . البته میدونم که فقط بعضی آی اس پی ها فيلترش کردن! اما من میخوام با همتون باشم ! و این پایانی شاید تلخ . شایدم بی مزه! منتظر حضور گرمتون هستم . چار ه ای نیست! .

سيستم مركزي كنترل عملكردهاي رفتاري و گفتاري من در اين روزهاي اخير! سينه ام را تا بي نهايت آسمان پر ستاره ء شب. چه وقت دلداده ات شدم. من در ميان چشمان سياهت ماه را نديدم. ستاره اي بود پر فروغ تر. كه من از رفتنت خواهم گريست. همان روزي كه صداي پايت. به گوش بي قرارم رسيد.