آخر امسال که میلاد حضرت زهرا بود و روز زن. آه از آدمهای خودخواه و کینه ای. سال ۹۶ پستم را پایین تر آوردم و دستمزدم کمتر شده اما استرس کاریم نیز.

من و اقای همسر و عشق زندگیمون. بعداز مدت ها سلام . مشغولیم با دختر گلمون که روز به زور شیرینتر و شیطون تر میشه. قدش 94 هست و وزنش 14. قد بلنده و به من رفته از این لحاظ. به چیزی که به خودش مربوط نباشه دست نمی. با غریبه ها اصلاااااا جور نیست. فعلا همینا ایشالا با عکس بر میگردم.

خانه مجازی زن آقا سید. پروردگارا میخواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی. از زنده بودنم و آنگونه بمیرانی. که به وجد نیاید کسی. سال 93 هم تمام شد. قبل از سال تحویل خیلی دعا کردم و از ته دلم از خدا خواستم سال جدید سالی باشه بهتر از پارسال. و ما به تمام اون چیزی که مد نظرمون هست برسیم و امسال سال برآورده شدن حاجات و سفرهای زیارتی باشه انشاالله.

اینجوری شد که یه فسقلی خییییییییلی نازاومد پیش من وبابایی وشد همه زندگیمون ونفسمون. ولی به محض اینکه میرفت بیمارستان آپادانا خیل راحت شیرشو میخورد. اینجوری شد که مارو مجبورکرد ۲روز ساعت ۵ صبح بریم بیمارستان تا خانم خانما شیرشو بخوره.