روز ها و احساس بودن و داشتن. این وبلاگ هم حسش مث نویسندش مرده. ما 11 مهر جشن عروسی رو برگزار کردیم. اما وقتی برگشتیم کابینتی سرمونو کلاه گذاشت و کابینتای اشپزخونه رو خیلی افتضاح درست کرده بود. همین موضوع باعت شد ما تا الان خونه پدر گرامی باشیم وکارما به صنف و شورا کشید از اونجایی که. شاید باز همان حکایت خوب است و خیر باشد.

اینجا دنیاے منه ورود آقایون ممنوع. خوش اوم دی به و ب م. با ک مال ش رم ند گی. ه مین ا لان برو بیرون. دیدی که ن و شت م ورود آقایون م منوع. ا گه د خت ری. ا گه خوش ت ن یوم د برو بیرون. ن ظ ر یاد ت نره ها. م ن عاش ق ن ظ ر م. هفته او ل تیر ۱۳۹۰. هیلدام دیگه البت ه اسم مستعارم دیناست. این پست ثابته واس ه اینکه منو بشناسین البته خیلیا میشناسین. هر کی منو بشناسه میدون ه که نظر ن ده ناراحت میشم.

میشود تقدیم کرد و پشیزی به پشیزی نفروخت.

ی می شود و در بالاترین مرتبه اش ترحم و دلسوزی. اما عشق متعالی تر از رابطه ایی ج. خداوند به هر طریق ممکن تطهیرت میکند. فقط طلا نیست که باید از کوره بگذرد تا خالص شود انسان نیز. این آتش برای انسان همان رنج عاشقی است. از کجا به کجا رسیده ام . ای ته مانده ی حوصله ی این روزهایم .

گاهی دلم برای خودم تنگ می شود. گریه هایم بهانه پیدا کرد. حال خودم بد حال دلم بدتر. دیگه وقتایی که حالم بده دنبال علت نمیگردم. دیگه دنبال گیر و گرفتاریه دلم نمیرم. دلم رو به کسی نسپردم شاید واسه ی همینه که دائم میشکنه. شایدم اگه به کسی هم بسپارم فایده نداشته باشه و بازم بشکنه. الان لیلای بی مجنونم اونجوری میشم لیلای بی دل.

ما بهم گره خوردیم مثه نخ و سوزن! نفهمیدیم چی شد اما گره ی بهم خوردنمون یهو کور شد! به نام خدا کرکره ها بالا! سلام همونجوری که گفتم من نخم. دختری که تا چند وقت قبل به عشق اعتقادی نداشت دختری که فکر میکرد. اگه عاشق شه دیگه دختر نیست! یه دختر رویایی که بزرگترین آرزوش رفتن به دیسنی لند بود وهیچ وقت گریه نمی کرد! به معنایه واقعی این شکلی. یه روز یه سوزن اومد تو زندگیش سوزن هیچ چیز خاصی نداشت شاید بقیه خلی ازش بهتر بودن! اولاش نخ فق می خواست سوزنو که خیلی حسه شاخی می کرد رو عاشق خودش کنه و بعد اذیتش کنه.